Denis Dutton's Evolutionary Approach to Art and Beauty

Document Type : Original Article

Author

PhD student of philosophy of art, Science and Research Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran

Abstract

Denis Dutton's Evolutionary Approach to Art and Beauty
Denis L. Dutton (1944- 2010), American-NewZealandian philosopher of art, in many of his works, especially his latest book entitled The art instinct: Beauty, pleasure, and human evolution offers a new theory of art. He believes that the human tendency to art and beauty, in fact, is an evolutionary product and is one of many adaptations that are achieved through natural and sexual selection in the struggle for existence. Dutton thinks interest in art and beauty is a result of genetic programming and left for modern human of her earliest ancestors. In support of this claim, he points out aesthetic tastes of people in different historical periods and different cultures are alike. In Dutton perspective, art and aesthetics, derived from human instincts and are rooted in human nature. He defends the idea that the evolutionary approach doesn’t undervalue the importance of artistic masterpieces that are admired by everyone. He speculates that evolution - and above of every things the imagination and reason evolution- which enables the human to transcend their brute nature instincts and again the natural and sexual selection is that put him or her in a wise man or woman position. This research seeks to answer the question "How can we justify the desire of humans to the arts and beauty and the reason for their enjoyment of their eternal pleasure from the artworks from the viewpoint of Dutton?”

Keywords


1. مقدمه

تلاش بسیاری از زیبایی‌شناسان در دنیای امروز بر آن است که بتوانند زیبایی و تجربۀ زیبایی‌شناسی را به روش علمی تحلیل کنند. متفکران و نظریه‌پردازان این حوزه معیارهای بسیار متفاوت و گاه متناقضی را برای زیبایی در نظر می‌گیرند که حاصل آن نظریه‌های گوناگونی است که در باب هنر و زیبایی وجود دارد.

زیبایی موضوعی بسیار پیچیده و گسترده است و تنوع بسیار زیادی دربارۀ آنچه انسان‌ها زیبا می‌نامند وجود دارد. مواردی از قبیل: چهرۀ معصوم یک کودک، منظره‌ای از کوهستان برفی، تابلویی از ون گوک[i]، اثری از بتهوون[ii]، نمایش‌نامه‌ای از شکسپیر[iii]، راه‌حلی شگفت‌انگیز برای مسئله‌ای ریاضی، یک حرکت حرفه‌ای ورزشی و بسیاری دیگر از این دست را می‌توان زیبا نامید. داتن با اشاره به این تنوع می‌پندارد یافتن «فرمولی جامع، که بتواند به‌شکلی کلی، این فهرست طولانی از زیبایی‌ها را توضیح دهد کار آسانی نخواهد بود» (Dutton, 2010).

می‌توان گفت وجود زیبایی در اثر هنری از مهم‌ترین مؤلفه‌های اثر و نیز عامل اصلی لذت‌بردنِ مخاطب از اثر است. مفهوم هنر نزد انسان‌ها در دوره‌های گوناگون تاریخی و شرایط مختلف اجتماعی و فرهنگی تفاوت‌های بسیار دارد. چنان‌که در دوره‌ای و برای عده‌ای، هنر چیزی متفاوت از صنعت نیست و زمانی دیگر، هنر نمایان‌گر حقایق معنوی و بازتابی از یک زیبایی مقدس به شمار می‌آید. از منظری دیگر، هنرْ نتیجۀ وحی است و هنرمندْ سالکی است که به اموری فراتر از روابط انسانی و دنیوی اشتغال دارد و برای گروهی، هنر چیزی جدای از روابط عادی انسانی به شمار نمی‌آید. دنیای معاصر نیز به‌نوبۀ خود تعاریف گوناگون و متنوعی را برای هنر ارائه کرده است که هر روز بر تعدد و تنوع آنها افزوده می‌شود. تلاش همۀ این نظریه‌پردازان بر آن است که در معنی هنر، به توافقی همگانی و برداشتی درک‌شدنی برای مخاطب دست یابند؛ زیرا آثار هنری و تجربۀ زیبایی‌شناسی همیشه برای انسان‌ها لذت‌بخش و بااَرزش و مهم بوده است.

دنیس داتن در زمرۀ فیلسوفانی است که زیبایی و هنر را براساسِ نظریۀ تکامل داروین بررسی می‌کنند. ازمنظر او لذت‌بردن از هنر و زیبایی که جنبه‌ای مهم و اساسی از غرایز عمیق و بنیادین آدمی است، ریشه در تکامل او دارد. به‌زعمِ او زیبایی‌شناسی تکاملی، به‌مددِ رویکرد و چهارچوب نظریۀ تکامل زیستی، می‌تواند شیوۀ مناسبی برای رسیدن به توافقی همگانی در باب چرایی اهمیت آثار هنری و زیبایی‌شناسانه و ارائۀ تعریفی پذیرفتنی از هنر و زیبایی‌شناسی باشد.

برای آشنایی با نظریات داتن لازم است به‌نحوی بسیار اجمالی بخش‌هایی از نظریۀ تکامل که در آرای داتن استفاده شده است، معرفی شود.

 

  1. تکامل: انتخاب طبیعی و انتخاب جنسی

مطابق نظریۀ تکامل، همۀ موجودات زنده طی نسل‌های متمادی در جهت سازگاری هرچه بیشتر با محیط، برای بقا و ماندگاری تغییر کرده و تکامل یافته‌اند تا به شکل امروزی درآیند.

آموزه‌های داروین به همان اندازه که به‌وجودآمدن خصیصه‌های ساختاری و فیزیولوژیک را توضیح می‌دهد، برای توضیح شکل‌گیری شناخت و ادراک انسان از جهان نیز مهم است. دیدگاه تکاملی با استفاده از شواهد و مستندات علمی، سازگاری عالی گونه‌های جانوری را با محیط بوم‌شناختی خود توضیح می‌دهد و یکی از مسائلی که به آن می‌پردازد، وجود زیبایی شگفت‌انگیز موجودات زنده و همچنین حس تشخیص زیبایی در آنهاست.

دو سازوکار اصلی در شکل‌گیری بیشتر خصیصه‌های زیستی نقش دارند: انتخاب طبیعی و انتخاب جنسی. از کارهای اصلی زیست‌شناسان تکاملی تبیین کارآمدی یک خصیصۀ زیستی در فرایند انتخاب زیستی یا جنسی است. خصیصه‌ها می‌توانند ساختارهای موجود در ارگانیسم‌ها باشند یا رفتار یا گرایش رفتاری موجود در موجودات زنده
(داروین، ۱۳۸۰: 126-115).

تأکید بر آنکه بیشتر، و نه همۀ خصیصه‌ها، محصول دو سازوکارِ یادشده هستند، به این معناست که برخی از خصیصه‌ها نیز وجود دارند که محصول این دو فرایند نیستند؛ اما داتن معتقد است هنر و حس زیبایی‌شناسی در زمرۀ خصیصه‌هایی هستند که توسط انتخاب‌های طبیعی و جنسی به وجود آمده‌اند. قبل از آنکه دلایل وی بررسی شود، به‌جاست به‌نحوی مختصر فرایندهای انتخاب طبیعی و جنسی معرفی شود.

جمعیتی از گوزن‌ها را در نظر بگیرید که در بیشه‌ای زندگی می‌کنند. در بیشه شکارگرانی وجود دارند که از گوزن‌ها تغذیه می‌کنند. گوزن‌ها برای زنده‌ماندن باید از دست شکارچی‌ها فرار کنند. در تلاش برای فرار، عضلات قوی یاری‌گرند. همۀ گوزن‌ها عضلات یکسانی ندارند. هرچه عضلات قوی‌تر باشند، بخت فرارکردن بیشتر است. گوزن‌هایی که بهتر فرار کنند، بیش از سایرین بخت آن را دارند که به سن تولیدِمثل برسند. اگر داشتن عضلات قوی موروثی باشد، انتظار می‌رود با گذر زمان میانگین سرعت فرار بیشتر شود. در این صورت، زیست‌شناسان تکاملی از اصطلاح «سازگاری» برای این خصیصه استفاده می‌کنند و به کل این فرایند «انتخاب طبیعی» می‌گویند. بنابراین وقتی می‌گوییم حس زیبایی‌شناسی سازگاری است و محصول انتخاب طبیعی، بدان معناست که داشتن این مزیت، بخت فرد برای بقا و تولیدِمثل را افزایش داده است و در فرایندی مشابه فرایند سریع‌تر دویدن گوزن‌ها شکل گرفته است.

بار دیگر جمعیت گوزن‌های یادشده را به خاطر آورید. شاخ بزرگ گوزنِ نر خصیصه‌ای هزینه‌بردار است. برای تولید و نگهداری این شاخ باید انرژی زیادی صرف کرد. وزن زیاد آن نیز باعث می‌شود سرعت فرار کاهش یابد و همچنین بالا نگاه‌داشتن سر با چنین وزنۀ اضافی نیازمند صرف انرژی بیشتر و درنتیجه تغذیۀ بیشتر است. اگر همین چند درصد انرژی هدررَفته بر روی سریع‌تر دویدن سرمایه‌گذاری می‌شد، بخت فرار از دست صیادان نیز بیشتر می‌شد. پرسش این است که: پس چرا شاخ‌ها در گوزن‌های نر به‌مرورِ زمان بزرگ‌تر شده‌اند؟ اگر این فرایند در جهت مقابل انتخاب طبیعی است، که درواقع نیز هست، چرا نه‌تنها حفظ شده بلکه گسترش نیز یافته است؟ پاسخ ساده است: زیرا گوزن‌های ماده آن را می‌پسندند. گوزن‌های ماده نرهایی را برای جفت‌گیری می‌پسندند که شاخ‌های بزرگ‌تری داشته باشند؛ بنابراین داشتن شاخ بزرگ به‌رغمِ هزینه‌هایی که برای بقای فرد به بار می‌آورد، بخت تولیدِمثل را افزایش می‌دهد. به چنین فرایندی انتخاب جنسی می‌گویند. اگر کسی دعوی داشته باشد که هنرْ محصول انتخاب جنسی است، بدان معناست که هنر به‌رغمِ هزینه‌هایی که برای فرد به بار می‌آورد، گسترش یافته است؛ زیرا بخت هنرمند را برای انتخاب جفت افزایش می‌دهد.

گاه انتخاب جنسی و انتخاب طبیعی در دو سوی متفاوت عمل می‌کنند. مثال شاخ گوزن از این سنخ است؛ اما گاهی این دو هم‌سو عمل می‌کنند. در این صورت پسندِ ماده‌ها به خصیصه‌ای تعلق می‌گیرد که به بقای بیشتر فردِ نر و به‌تبعِ آن به بقای بیشتر گونه می‌انجامد؛ مثلاً اگر ماده‌ها گوزن‌های نری را که قدرت عضلانی بیشتری دارند به نرهای ضعیف‌تر ترجیح دهند، در آن صورت انتخاب جنسی هم‌سو با انتخاب طبیعی عمل کرده است؛ زیرا عضلات قوی‌تر بخت بقا را افزایش می‌دهد. این هم‌سویی، بخت ابقا و گسترش آن خصیصه را افزایش می‌دهد.

پس از این توضیح مختصر دربارۀ انتخاب‌های طبیعی و جنسی آرای دنیس داتن بررسی می‌شوند و دلایل وی مبنی بر این دعوی که زیبایی و هنر محصول انتخاب طبیعی و جنسی هستند معرفی می‌شوند. دنیس داتن معتقد است که مبنایی زیستی برای تشخیص زیبایی در همۀ انسان‌ها وجود دارد و مغز انسان، در فرایند تکامل، به‌گونه‌ای شکل گرفته است که زیبایی را ستایش کند. درواقع «قابلیت ادراک زیبایی، یکی از روش‌هایی است که تکامل، با خود به ارمغان آورده است» (Dutton, 2010).

 

  1. زیبایی در انسان

ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین مثالی که داتن به آن اشاره می‌کند علاقه‌مندی همۀ انسان‌ها به چهرۀ زیباست. با وجود اینکه ممکن است در بدو امر به نظر برسد سلیقه‌های متفاوتی دربارۀ زیبایی چهره وجود دارد، اما یافته‌های تجربی خلاف این را نشان می‌دهند. مطابق این یافته‌ها اولین ملاک و معیار برای زیبادانستن چهره نزد همۀ انسان‌ها، فارغ از هر ویژگی فرهنگی و اجتماعی و شرایط سنی، میزان تقارن چهره است. براساسِ یافته‌های علمی مواردی ازقبیل سوخت‌وساز دقیق بدن،  سالم‌بودن ارگان‌های داخلی و میزان مقاومت شخص در برابر بیماری‌ها بر میزان تقارن چهرۀ او تأثیرگذار است؛ پس می‌توان تقارن چهره را نمایان‌گر سلامتی فرد و انتخاب طبیعی را عامل متقارن‌بودن چهره دانست. از سویی دیگر، تقارن چهره معیاری اولیه برای اجداد انسان در انتخاب جفت به شمار می‌آمده است و هنوز هم شرط نخست برای خوشایندبودن و جذابیت چهرۀ افراد ازنظر جنس مقابل است. انسان‌ها برای انتخاب جفتی که به‌لحاظِ ظاهری زیباتر است، افرادی با چهرۀ متقارن‌تر را برمی‌گزینند. چهرۀ متقارن عاملی در جهت برتری شخص در تولیدِمثل به شمار می‌آید. همچنین چهرۀ متقارن، ملاکی برای سالم‌تربودن شخص و درنتیجه سالم‌تربودن ژن‌هایی است که قرار است به نسل بعدی منتقل شود. «زیبایی، روشی است که طبیعت برای کنترل انسان از راه دور برگزیده است» (Dutton, 2010).

به‌عبارتی از یک‌سو چهرۀ متقارن نشانه‌ای از سلامت است و سلامت، فی‌نفسه بخت بقا را افزایش می‌دهد و از سوی دیگر افراد تقارن در چهره را در انتخاب جفت مد نظر قرار می‌دهند. و به‌عبارتی دیگر، انتخاب طبیعی و انتخاب جنسی در متقارن‌ترشدن چهره هم‌سو عمل کرده‌اند و نتیجۀ این هم‌سویی اهمیت زیادی است که ما برای چهرۀ متقارن قائل هستیم. عامل دیگری که سبب زیبادانستن فرد در نظر جنس مقابل است، وجود تناسبات خاص در ظاهر و اندام است. خصیصه‌هایی که به بقای فرد کمک می‌کنند، براثرِ انتخاب طبیعی در او باقی می‌مانند و پررنگ می‌شوند و در عین حال این ویژگی‌ها همان‌هایی هستند که در فرایند انتخاب جنسی نیز از دیدگاه جنس مقابل مورد توجه قرار می‌گیرند و بخت فرد را برای تولیدِمثل در مقایسه با دیگران افزایش می‌دهند. درواقع، انسان‌ها به‌شکلی ناآگاهانه و غریزی، همان ویژگی‌هایی را در فرد مقابل زیبا تشخیص می‌دهند که عاملی برای سلامتی او به شمار می‌آیند. به‌عبارتی در این مورد نیز انتخاب طبیعی و جنسی هم‌سو شده‌اند و نتیجۀ آن حساس‌شدن افراد به وجود تناسب‌هایی خاص در دیگران است. تناسب‌هایی که مواجهۀ با آنها حس زیباشناختی را برمی‌انگیزد.

برای مثال، وجود تناسب‌هایی خاص در اندام‌های حرکتی جنس نر می‌تواند قابلیت بهتر او را برای دویدن و شکارکردن به نمایش بگذارد که عاملی مهم برای بقا در جوامع اولیه و شکارچی به شمار می‌آمده و یا تناسبات خاص در اندام جنس ماده می‌تواند نمایان‌گر توانایی او برای باروری و تولیدِمثل باشد. ازجمله یافته‌های علمی نشان می‌دهند که اگر نسبت دور کمر به دور باسن در زنان حدود هفت‌دهم باشد، احتمال زایمان راحت افزایش می‌یابد و فرد کمتر دچار بیماری‌های قلبی و همچنین دیابت می‌شود. یعنی این نسبت گواهی بر سلامت فرد است. از سویی دیگر مردان چنین اندامی را زیباتر ارزیابی می‌کنند. به‌عبارتی سلامت و زیبایی همراه‌اند (دانبر و دیگران، ۱۳۹۳: ۱۱۴-۱۰۴).

نیروی انتخاب جنسی عاملی است در جهت تکمیل نیروی انتخاب طبیعی که در برخی موارد از آن پیشی می‌گیرد. درواقع ویژگی‌هایی که افراد را برای جنس مقابل جذاب و زیبا می‌کند، در آنها تقویت می‌شود؛ حتی اگر این ویژگی‌ها ازمنظر انتخاب طبیعی دست‌وپاگیر و حذف‌شدنی به نظر بیایند؛ مانند شاخ‌های بزرگ گوزن نر که با وجود دست‌وپاگیربودن برای حیوان، همچنان در او باقی مانده است و تقویت می‌شود. می‌توان گفت که بسیاری از تغییرات در ظاهر و توانایی‌های افراد در طول زمان، در جهت مورد توجه قرارگفتن آنها از نگاه جنس مقابل و درنتیجه افزایش بخت تولیدِمثل و داشتن فرزندان بیشتر و درنتیجه انتقال ژن‌هایشان به نسل‌های بعد است.

 

  1. زیبایی در مناظر

از چهره و ظاهر انسان‌ها که بگذریم، عکس‌العمل افراد گوناگون در فرهنگ‌های مختلف به زیبایی مناظر و چشم‌اندازها نیز جای تأمل دارد. این مسئله که بیشتر انسان‌ها در همه‌جای دنیا منظره‌هایی با ویژگی‌های خاص را زیبا می‌بینند نیز با بهره‌گیری از نظریۀ تکامل قابلِ‌توضیح است و درواقع به گذشتۀ تکاملی و غرایز نهادینه‌شده در زمان‌های گذشته بستگی دارد. همۀ انسان‌ها ویژگی‌هایی را در مناظر، زیبا می‌یابند که در بقای آنها از گذشته‌های دور تأثیرگذار بوده است. مناظری که احساس امنیت، دردَسترس‌بودن آب و غذا، امکان فرار به‌هنگامِ احساس خطر و مواردی از این دست را القا می‌کنند.

داتن در مقالۀ «جهان‌شمولی زیبایی‌شناسی»، به نتایج شگفت‌انگیز تحقیقات دو هنرمند با نام‌های ویتالی کومار[1] و الکساندر ملامید[2] اشاره می‌کند که نتیجۀ نظرسنجی گسترده‌ای است که دربارۀ ترجیحات هنری افراد در کشورهای مختلف اروپایی، آسیایی، آفریقایی و آمریکایی انجام شد. در این نظرسنجی تمایلات یکسان افراد نسبت به محتوای تصویری آثار هنری، محبوبیت رنگ آبی و پس از آن رنگ سبز، دلبستگی عمومی نسبت به نقاشی‌های واقع‌گرایانه و دارای تصاویر آب، درخت، گل و پیکره‌های انسانی (ترجیحاً زنان و کودکان و شخصیت‌های تاریخی) و جانوران، به‌ویژه پستانداران بزرگ وحشی و اهلی، وجود داشت. سپس این دو هنرمند شروع به تولید آثاری با همین معیارها کردند که نتیجۀ آن خلق نقاشی‌هایی با شباهت بسیار به تصاویری شد که در فرهنگ امروز، تصاویر عامه‌پسند یا بازاری خوانده می‌شوند. داتن در این مورد هم‌نظری خود با آرتور دانتو را نشان می‌دهد:

آرتور دانتو معتقد است که شباهت میان نقاشی‌های کومار وملامید با چشم‌اندازها و تصاویر عامه‌پسند اروپایی، به جای مشابهت با هنر بومی سرزمینی که نظرسنجی در آن انجام شده است، نشان‌دهندۀ قدرت فراگیر آثار هنری عامه‌پسند بر شکل‌دهی سلایق هنری و تمایلات محتوایی مرسوم افراد است. دانتو خاطر نشان می‌کند که کنیایی‌ها نقاشی از یک چشم‌انداز شبیه به آثار مکتب هادسن ریور[3] را[iv] به همۀ آثار هنری متعلق به سبک‌های مشخص آفریقایی ترجیح دادند و همچنین براساسِ نظرسنجی به نگهداری آثار هنری عامه‌پسند در خانه‌هایشان تمایل داشتند .(Dutton, 2002)

نتیجۀ داتن از نظرسنجی این است که آثاری که در سرتاسر جهان، موردعلاقۀ انسان‌ها قرار گرفته‌اند، مناظری‌اند که براساسِ روان‌شناسی تکاملی، علاقه‌مندی بنیادین بصری به آنها ریشۀ پلیستوسنی دارد.[v] مردم در نقاط مختلف دنیا و در فرهنگ‌های گوناگون، به انواع خاصی از چشم‌اندازها علاقه نشان می‌دهند و این چشم‌اندازها درواقع تصاویری هستند شبیه به همان مناظری که آدمی در محیط ساوانا در آن تکامل یافته است. مناظری که حتی ازنظر کسانی که هرگز از نزدیک آن مناظر را ندیده‌اند زیبا به نظر می‌رسد. اما درست برخلاف دانتو، داتن معتقد است صنعت تولیدات عامه‌پسند با زیرکی و براساسِ خواستۀ جامعۀ هدف به تولید محصول می‌پردازد و براساسِ سلیقۀ رایجی که به‌شکلِ فطری در مخاطبان وجود دارد نقاشی‌هایش را تولید می‌کند.

 

5. زیبایی در دست‌ساخته‌ها

هنر و آثار هنری نیز می‌توانند بر همین اساس بررسی شوند. ساختن تبرهای سنگی با حاشیه‌های دندانه‌دار و کنده‌کاری‌شده توسط انسان اولیه در شرایطی که بقای انسان‌ها به میزان موفقیت آنها در امر شکار و فراهم‌کردن منابع مفید غذایی و همچنین هوشیاری همه‌جانبه نسبت به خطرات احتمالی و آمادگی برای فرار بستگی داشت چه دلیل قابلِ‌قبولی می‌تواند داشته باشد؟ بی‌تردید تبر برای شکافتن پوست جانوران شکارشده مفید بوده است؛ اما تبری که تمامی اطراف آن دندانه‌دار شده، تبرِ خوش‌دستی نیست. به‌علاوه برخی از این تبرهای متقارن و کارشده بزرگ‌تر از آن هستند که بتوانند به‌عنوانِ چاقو به کار گرفته شوند. تعداد آنها نیز بسیار بیش از چیزی است که برای استفادۀ عملی نیاز است. همچنین در تبرهای کاملاً متقارن با حاشیه‌های کنده‌کاری‌شده نشانه‌هایی دیده نمی‌شود که حاکی از به‌کارگرفتن آنها باشد. به‌عبارتی ساخته‌شدن این دسته از تبرها کاملاً به دور از غرض اصلی از ساخت تبر است. این بی‌غرضی در سطحِ کاربردهایِ عملیِ رایج، وجه اصلیِ نخستین آثار هنری است.

توجه به تفاوت این دو نوع زیبایی ضروری‌ست. یک‌سو چهره و اندام زیباست و سوی دیگر تبر سنگی زیبا. تفاوت در آنجاست که در زیبایی نخست که زیبایی طبیعی نامیده می‌شود، انتخاب‌های طبیعی و جنسی هم‌سو هستند. چهره و اندام متقارن و متناسب حتی اگر مورد توجه جنس مقابل نیز قرار نگیرد کارکرد سلامتی دارد؛ بنابراین انتخاب آنها ازسوی جنس مخالف بی‌غرض نیست؛ بلکه هم‌راستا با غرض اصلی آن است؛ اما در زیبایی تبر سنگی این هم‌راستایی دیده نمی‌شود. کارکرد اصلی تبر سنگی سلاخی گوشت شکار است؛ اما انسان بدوی ساعت‌های متمادی را صرف ایجاد طرح‌هایی بر روی آن کرده است که ربطی به سلاخی گوشت شکار ندارد. چرا انسان بدوی ساعت‌های متمادی تمرکز خود را برای ایجاد چنین طرح‌هایی معطوف کرده است؟ تمرکزی که می‌تواند به‌معنای بی‌توجهی به جهان پیرامونی باشد. این بی‌توجهی می‌تواند به‌معنای نادیده‌گرفتن شکاری که از آن حوالی می‌گذرد باشد و یا حتی بدتر، شکارشدن توسط جانوران درنده. به‌تعبیرِ زیست‌شناسان این رفتار نه‌تنها سازگاری نیست، بلکه در جهت مقابل عمل می‌کند و بنابراین باید توسط فشار تکاملی حذف شود؛ اما به‌رغمِ هزینه‌های یادشده نه‌تنها حذف نشده، بلکه گسترش یافته است. پرسش این است که: فایده‌ای که جبران‌کنندۀ هزینه‌ها بوده چه بوده است؟ پاسخ را باید در انتخاب جنسی جست. شاید جنس مخالف به سازندگان چنین تبرهایی روی خوش نشان داده است. داتن بر این رأی است. او معتقد است سازندگان این تبرها دسته‌ای از مهارت‌ها را به نمایش می‌گذاشته‌اند؛ ازجمله داشتن طرحی در ذهن و مهارت‌های اجرایی برای اجرای طرح. این مهارت‌ها برای بقا در محیط بیشه کارامدی فرد را افزایش می‌دهند. به‌علاوه ظرافت‌های اجرای چنین طرح‌هایی گواهی است بر سلامت سیستم عصب و عضله که خود گواهی است بر حمل ژن‌های خوب. فردی با این ویژگی‌ها برای سرمایه‌گذاری ژنی و تولید فرزند مناسب‌تر از کسی است که نمی‌تواند تبرهای سنگی باظرافتی بسازد. درست‌کردن تبرهای تزئینی به‌سانِ پر طاووس نر عمل می‌کند. پر طاووس نر نه‌تنها به بقای وی کمکی نمی‌کند، بلکه هم مانعی است برای فرار وی از دست شکارچیان و هم اینکه از دوردست شکارچیان را به خود جلب می‌کند (Dutton, 2002).

ممکن است به نظر رسد تفاوت فاحشی میان این دو وجود دارد. پر طاووس جزئی از بدن اوست و بنابراین گواه موثق‌تری بر سلامت طاووس است. حال آنکه تبر سنگی نمی‌تواند گواهی بر سلامت انسان باشد. در پاسخ به این اشکال می‌توان از پرندگان بهشتی مثالی ارائه داد. دسته‌ای از پرندگان بهشتی به‌سانِ طاووس نر پر و بال رنگین و زیبایی دارند. دسته‌ای دیگر راهکار متفاوتی را برای جذب جفت انتخاب کرده‌اند؛ این دسته آوازخوان‌های قهاری هستند. دستۀ سوم برای جلبِ‌نظر جفت، عملی را انجام می‌دهند که بسیار مشابه ساخت تبرهای سنگی در انسان است. این دسته لانه‌هایی را می‌سازند و سپس تزئین می‌کنند. کارکرد اصلی لانه ایجاد محلی برای پرورش جوجه‌هاست. بنابراین این دسته از پرندگان لانه‌هایی می‌سازند که فراتر از کارکرد اصلی لانه واجدِ کارکردِ جلبِ‌نظر جفت است.

 

  1. قصه‌گویی

مثال دیگری که داتن به آن اشاره می‌کند، مضامین داستان‌های روایی است که با وجود بالقوه نامحدودبودن این مضامین، باز هم اکثریت آنها به موضوعات محدودی مثل زندگی و مرگ، بحران‌های خانوادگی، عشق، پیروزی بر دشمن و چیزهایی شبیه به اینها می‌پردازند. همان‌طور که ارسطو نیز پیش از این گفته بود «تمرکز روایات تراژیک
بر اختلال در روابط خانوادگی است و روایت اختلاف‌های شدید بین دو غریبه، در مقایسه با داستانی درمورد نزاع تا سرحدّ مرگ که بین دو برادر اتفاق می‌افتد، دارای جذابیت کمتری خواهد بود» (Dutton, 2009b: 1453).

اختلافات خانوادگی، از ماندگارترین موضوعات ادبی است که دورۀ تاریخی وسیعی از تراژدی‌های یونان باستان، تا سریال‌های تلویزیونی دوران معاصر را در بر می‌گیرد. یک ویژگی مشترک در داستان‌ها این است که عموم آنها دربارۀ دردسرها و مشکلات هستند و همیشه گره و مسئله‌ای وجود دارد که داستان برپایۀ آن شکل می‌گیرد. بسیاری از پژوهشگران ادبیات جهان نیز معتقدند که همۀ داستان‌ها حول چند مضمون اصلی که دربرگیرندۀ چالش‌های اساسی زندگی انسانی هستند، مانند عشق یا ترس از مرگ، دور می‌زنند و یک دستور زبان همگانی برای ادبیات داستانی در همه‌جای جهان و در همۀ دوران تاریخی وجود دارد (گاتشال، ۱۳۵۹: ۶۰-۵۶).

 روان‌شناسی تکاملی نقش مؤثر داستان‌ها در تمرین برای روبه‌روشدن با مسائل زندگی را دلیلی برای این جهان‌شمولی می‌داند. «تمرین مهم است. مردم بازی بسکتبال یا نوازندگی ویولن را در محیط‌های کم‌خطر تمرین می‌کنند تا در محیط‌های پرخطر ورزشگاه یا تالار موسیقی اجرای خوبی داشته باشند. به‌نوشتۀ متفکرین تکامل‌گرایی ازقبیل استیون پینکر[4] و[vi] میشل اسکالیز سوگی‌یاما[5] داستان قلمروی است که در آن مردم مهارت‌های مهم زندگی اجتماعی را تمرین می‌کنند» (گاتشال، ۱۳۵۹: 61) و به همین دلیل داستان‌هایی که موضوعات مهم در زندگی روزمره را دست‌مایۀ خویش قرار می‌دهند، از اقبال بیشتری برخوردار می‌شوند. «مطالعات انجام‌شده همگی بر این نکته صحه می‌گذارد که مضامین برجسته در ادبیات، همواره همان مضامین برجسته در زندگی است» (دانبر و دیگران، ۱۳۹۳: ۲۱۲). داتن نیز بر آن است که «اگر ارزش اولیه داستان‌گویی برای انسان‌ها را به‌عنوانِ نوعی تمرین برای بقا و تولیدِمثل بپذیریم، پس موضوعات جهانی رایج در تاریخ ادبیات که دارای مضامینی مثل عشق، رابطۀ جنسی و مرگ هستند، نباید مایۀ شگفتی ما شوند» (Dutton, 2002).

 

  1. جهان‌شمولی زیبایی‌شناسی ازمنظر داتن

ویژگی‌های عمومی سلایق زیبایی‌شناسی و اشتراکات بسیار این سلایق در شرایط و فرهنگ‌های گوناگون و دوره‌های مختلف تاریخی، می‌تواند دلیل محکمی برای این ادعا باشد که میل به زیبایی در انسان‌ها مقوله‌ای فطری است. شباهت‌های بسیاری در لذت‌بردن از امور زیبا در فرهنگ‌های کاملاً متفاوت وجود دارد که با استفاده از روندِ تکاملیِ زیبایی‌شناسی انسان قابلِ‌توضیح است. به‌اعتقادِ داتن «هیچ تردیدی نیست که ادراک زیبایی با تمام بار عاطفی و لذتی که ایجاد می‌کند، از تکامل روان آدمی نشئت گرفته است و این قابلیت یکی از سازگاری‌های فراوان و گوناگونی است که در تکامل داروینی او رخ داده است» (Dutton, 2010).

جهان‌شمولی هنر بر آن است که مسبب وجود عناصر همانند زیبایی‌شناسی و هنر نزد انسان‌ها تأثیر سرشت مشترک انسانی بر معیارهای زیبایی‌شناسی است و همین امر به هنر، توان گذر آسان از مرزهای فرهنگی را می‌بخشد و درست به همین دلیل است که «بتهوون و شکسپیر، در ژاپن طرفدار دارند و باسمه‌های ژاپنی مورد تحسین برزیلی‌ها قرار می‌گیرند؛ تراژدی‌های یونانی در همه‌جای دنیا اجرا می‌شوند و فیلم‌های سینمای هالیوودی با وجود نارضایتی زیاد صنایع بومی فیلم‌سازی، از جذابیت فراوان میان‌فرهنگی برخوردارند» .(Dutton, 2002)

مطالعه در زمینۀ ارزش‌های زیبایی‌شناختی جهان‌شمول و تکاملی در درجۀ اول، از روان‌شناسی تکاملی آمده است. روان‌شناسی تکاملی که زیبایی‌شناسی تکاملی براساسِ یافته‌های آن شکل گرفته است «به جای آنکه ذهن انسان را مانند یک لوح سفید و عاری از هرگونه محتوا و محاصره‌شده با مهارت‌ها و ارزش‌های فرهنگی فرد در نظر بگیرد، فرض را بر وجود علایق و توانایی‌ها و سلایق ذاتی شکل‌گرفته در جریان انتخاب طبیعی و انتخاب جنسی می‌گذارد. از این منظر، ذهن مجموعه‌ای است از ابزارها و توانایی‌های خاص که آنها را برای منافع و وظایف مهم به دست آورده است» (Dutton, 2009) .

پژوهش‌های روان‌شناسی تکاملی[vii]، در زمینۀ ویژگی‌های جهان‌شمول هنر و زیبایی تلاش دارد که ویژگی‌ها و ظرفیت‌های توسعه‌یافتۀ مغز انسان در زمینۀ درک زیبایی و لذت‌بردن از آن را در تاریخ طولانی تکامل توضیح دهد. ازمنظر روان‌شناسی تکاملی، علت غایی به‌وجودآمدن لذت‌ها تولیدمثل و بقاست و همین استدلال برای بسیاری از جنبه‌های عاطفی تمایلات آدمی ازجمله هنر و زیبایی کاربرد دارد. بسیاری از تمایلات و علایق زیبایی‌شناسی انسان ماقبل تاریخ تا امروز ادامه پیدا کرده‌اند که به‌صورتِ سلایق مشترک زیبایی‌شناسانه در فرهنگ‌های گوناگون، دیده می‌شوند. این نکته دربارۀ زیبایی طبیعی و دربارۀ زیبایی هنری هردو صادق است. با وجود تغییرات بسیار در سبک‌های هنری و تنوع فراوان آنها در دوران معاصر، آثار به‌جامانده از پیشینیان، حتی از دوران ماقبل تاریخ، همچنان به‌مقدارِ زیادی در نظر انسان امروزی زیبا هستند. درواقع، برای یافتن دلیل جهان‌شمولی سلایق زیباشناختی در انسان‌ها باید دید که کدام‌یک از علایق زیبایی‌شناسی از دوران ماقبل تاریخ تا امروز دوام یافته است و به چه عللی این سلایق در ذهن آدمی حک شده است.

داتن می‌گوید بسیاری از فیلسوفان و نظریه‌پردازان برای ارائۀ نظریۀ خود دربارۀ هنر، تلاش کرده‌اند که ویژگی‌های جهان‌شمول بنیادین هنرها را مبنای استدلال خود قرار دهند. مواردی ازقبیلِ ظرفیت ارتباطی هنر برای پیونددادن انسان‌ها به یکدیگر در تفکر تولستوی[viii]، تمایل به بازی در آرای شیلر[ix]و اعتقاد به فرم معنی‌دار[6] به‌عنوانِ جوهر اصلی هنر در نظریات کلایوبل[x]، همچنین سخن از معیار ذوق[7] در آرای هیوم، حس مشترک[8]در آثار کانت[xi]و موارد بسیاری از این دست همه نشان‌دهندۀ این است که این متفکران وجود ماهیت بنیادین و علایق و امیال مشترک میان انسان‌ها را پذیرفته‌اند. مفهوم جهان‌شمول هنر می‌تواند دلیلی بر فطری‌بودن آن به‌عنوانِ یکی از فعالیت‌های انسانی باشد و البته نخستین بار ارسطو بود که دربارۀ این ایده صحبت کرد. ازنظرِ او هستی هنرها و فنون گوناگون، برآمده از سرشت مشترک انسانی است و شباهت‌های میان اشکال بنیادین آنها نیز بر همین اساس وجود دارند. «بنابراین، انواع روایات داستانی شفاهی و هنرهای ادبی در همه‌جا به‌شکلِ نمایش کمدی یا تراژیک تکامل خواهند یافت. همچنین کنده‌کاری، نگارگری و نمونه‌های دیگر وجود دارند که همانند توسعۀ تراژدی یونانی با گذشت زمان پیچیده‌تر خواهند شد» (Dutton, 2009) .

زیبایی‌شناسی تکاملی به‌رغمِ به‌کارگیری رویکردی علمی به زیبایی، اشتراک‌هایی با زیبایی‌شناسی‌های سنتی در تاریخ فلسفه دارد و عناصری از زیبایی‌شناسی‌های افلاطون و ارسطو و هیوم و کانت را در کنار هم قرار می‌دهد.

یکی از ماندگارترین و مطرح‌ترین نظریه‌های هنر، نظریۀ تقلید است که براساسِ آن هنرْ تقلیدِ زندگی، طبیعت و عملکردهای انسانی است. افلاطون اموری مثل تراژدی، مجسمه‌سازی و نقاشی و... را تخنه یا صناعت می‌دانست و همه را در زمرۀ امور تقلیدی به حساب می‌آورد. ارسطو بر آن بود که تقلیدْ امری طبیعی و تمایلی فطری است که برای همۀ انسان‌ها و از همان دورۀ نوزادی لذت‌بخش است.

به‌اعتقادِ ارسطو تقلید، لذت‌بخش است؛ چون تقلیدکردن، غریزه‌ای در انسان است که از دوران کودکی وجود دارد؛ درواقع، همین است که انسان را از سایر موجودات، متمایز می‌کند: انسان از همۀ آنها مقلدتر است و به روش تقلید است که اولین ادراکات خود را گسترش می‌دهد. و این مسئله به همان اندازۀ لذت‌بردنِ همگان از اشیای تقلیدی طبیعی است. توجه به یک تجربۀ معمولی روزمره می‌تواند این امر را روشن کند: برای همۀ ما نگاه‌کردن به نقاشی‌هایی که با دقت و مهارت بسیار، مناظر واقعی را بازنمایی کرده‌اند، لذت‌بخش است؛ حتی اگر این نقاشی‌ها بازنمایی چیزهایی باشند که مشاهدۀ آنها در دنیای واقعی احساسی ناخوشایند را ایجاد می‌کند؛ مانند اجساد حیوانات (ارسطو، ۱۳۵۷: ۲۹).

دیوید هیوم نیز از «معیار ذوق» سخن می‌گوید و بر آن است که «اصول کلی ذوق در سرشت انسان‌ها مشابه و یکسان هستند» و در غیر این صورت انسان‌های امروز نمی‌توانستند از آثار هنری دوران باستان لذت ببرند.

هیوم به هستۀ تغییرناپذیر علایق و احساسات انسانی اعتقاد دارد که دست‌یابی به عناصر میان‌فرهنگی را ممکن می‌سازد و به همین دلیل است که «همان هومری که دوهزار سال پیش در آتن و روم تحسین می‌شد، هنوز هم در لندن و پاریس، مورد تحسین است» (Dutton, 2009).

کانت نیز، در نقد قوۀ حکم[9]از «احساس مشترک» صحبت می‌کند؛ هرچند که ازنظر او احکام ذوقی، احکامی ذهنی هستند. او اصطلاح «داوری ذوقی» را به کار می‌برد و آن را مبتنی بر تصوری در ذهن می‌داند که درنتیجۀ ادراک حسی پدید می‌آید و انسان‌ها براساسِ لذت‌بخش‌بودن یا نبودن شی‌ء، آن را زشت یا زیبا می‌نامند. ازنظر او زمانی که فردی می‌گوید: «این شیء به‌نظرِ من زیباست» از سلیقه و احساس شخصی خود سخن گفته است و داوری او داوری ذوقی به شمار می‌آید؛ اما زمانی که می‌گوید: «این شیء زیباست» منظور این است که آن شیء می‌باید در نظر همگان زیبا باشد و این داوری، هم ذوقی است و هم زیبایی‌شناسانه و بنابراین اساس کار در داوری زیبایی‌شناسانه مبتنی بر اعتبار همگانی لذت‌بردن است و لذت شخصی برای زیبابودن شیء کافی نیست (کانت، ۱۳۸۶: 110-99). به‌علاوه گفته شد که در زیبادانستن تبر دستی، زیبایی به کارکرد اصلی تبر مربوط نمی‌شد و زیبایی آن مرهون لذت بی‌غرضی بود که با خود به‌همراه داشت و این چیزی است که کانت نیز بر آن تأکید دارد.

بنابراین زیبایی‌شناسی تکاملی هم در جهان‌شمولی معیار زیبایی با برخی از مهم‌ترین فیلسوفان تاریخ فلسفه هم‌نواست و هم در گزینش برخی معیارهای معرفی‌شدۀ آنها، که از افلاطون، ارسطو، هیوم و کانت نمونه‌هایی ارائه شد. اختلافی نیز وجود دارد. برخلاف عمدۀ فیلسوفان، داتن تنها یک معیار را برای زیبایی کافی نمی‌داند و تکثری از معیارها را معرفی می‌کند.

او ویژگی‌هایی زیر را خصوصیات بنیادین هنر می‌داند (Dutton, 2002)؛ این خصیصه‌ها هرکدام به‌تنهایی نه شرط لازم هنرند و نه شرط کافی.

1. تخصص و مهارت؛ که در فعالیت‌های غیرهنری نیز به کار می‌آید؛ اما تخصص و مهارت هنری در تمامی جوامع موردِتحسین است و سبب ایجاد تجربۀ زیبایی‌شناسی می‌شود.

2. لذت‌بردن بدون سودمندی؛ این امر به این معناست که اثر هنری به‌خودیِ‌خود، منبع لذت فی‌نفسه به شمار می‌آید؛ بدون اینکه به‌لحاظِ کاربردی منفعتی داشته باشد.

3. سبک؛ که قوانین فرم و ترکیب‌بندی اثر را مشخص می‌کند و البته می‌تواند تحتِ‌تأثیر مسائل بسیاری قرار گیرد. هر اثر هنری واجد سبکی است.

4. تقلید؛ تقلید از رویدادهای واقعی یا خیالی در اشکال مختلف از اصول بنیادین اثر هنری به شمار می‌آید. مثلاً در قصه‌گویی اشاره شد که مضامین قصه‌ها تقلیدی از زندگی واقعی‌اند.

5. توجه ویژۀ آثار هنری به تجربۀ جداشدن از زندگی روزمره؛ شبیه به آنچه دیسانایاک[10] در[xii] اصطلاح «خلق استثنایی» می‌نامد؛ معمولاً این ویژگی در آثاری که برخوردار از هیجان شدید و نوعی احساس جمعی هستند، یافت می‌شود.

6. تخیل؛ که وجه بارز هر اثر هنری به شمار می‌آید و حتی آثاری که سرچشمه‌ای واقعی و مادی دارند در جریانی هنری به تجربه‌ای خیالی بدل می‌شوند.

داتن بر این نکته تأکید دارد که هر عمل اجتماعی ممکن است از برخی از این ویژگی‌ها برخوردار باشد که نمی‌توان آن را دلیلی برای هنری‌بودن آن عمل دانست؛ اما در عین حال هر عملی برای آنکه هنر به شمار آید، باید حداقل برخی از این مشخصات را در خود داشته باشد.

نظریه‌پردازانی که به نسبی‌گرایی در زیبایی‌شناسی معتقدند، برآن‌اند که شرایط تاریخی و فرهنگی، سبب به‌وجودآمدن ارزش‌های زیبایی‌شناسی می‌شوند و چیزی خارج از این شرایط وجود ندارد. نسبی‌گرایی در ارزش‌های زیبایی‌شناسی، نتیجۀ «ساختارگرایی فرهنگی» است، که هنر را محصول مطلق فرهنگ در نظر می‌گیرد. این نگرش، به‌نوعی با زیبایی جهان‌شمولِ حمایت‌شده ازسوی متفکرینی مانند کانت و هیوم و همچنین زیبایی‌شناسی تکاملی در تقابل است.

ازمنظر زیبایی‌شناسی تکاملی در ظاهر، آنچه انسان مدرن برای بیان عواطف و احساسات عمیق خود استفاده می‌کند و نام هنر را بر آن می‌نهد به‌واسطۀ تکنیک‌های پیشرفته و شرایط متفاوت، با آثار هنری و زیبایی‌شناسانه‌ای که از دوره‌های تاریخی پیش باقی مانده است متفاوت است؛ «اما هنوز هم ویژگی‌های اساسی از شخصیت اجدادی در نیازهای زیبایی‌شناسی انسان‌ها وجود دارد. بشر ذائقه‌ای همیشگی برای ارتباط برقرارکردن با اجراهای گوناگون هنری و لذت‌بردن از آنها دارد» (Dutton, 2010)؛ این لذت‌بردن، ارتباط تنگاتنگی با تحسین مهارت و توانایی هنرمند دارد. مهارتی که نتیجۀ برتری ذهن و جسم است و باعث توجه به هنرمند می‌شود.

ازنظر داتن علاقه‌مندی و لذت‌بردن از هنر و زیبایی هدیه‌ای ازطرف دستان ماهر، مغز هوشمند و حیات لبریز از احساس اجدادِ دورِ انسان معاصر است. عکس‌العمل آدمی نسبت به زیبایی‌های طبیعی و زیبایی‌های هنری از زمان‌های دور وجود داشته است و تا زمانی که انسان‌ها وجود دارند نیز با آنها خواهد بود.

 

  1. نتیجه‌گیری

دنیس داتن، رویکرد تکاملی در حوزۀ هنر و زیبایی‌شناسی را رویکردی معتبر، قدرتمند و دارای امکانات بیشتر نسبت به سایر رویکردهای این حوزه می‌داند. همۀ انسان‌ها به وجود غرایزی نظیر غریزۀ مادری و یا غریزۀ گرسنگی اعتقاد دارند؛ اما «غریزۀ هنر» ترکیبی است که در بدو امر ممکن است متناقض به نظر رسد؛ هرچند وجود دارد و به‌عقیدۀ داتن، امروز زمان آن رسیده که هنرها با کمک نظریۀ تکاملی داروین بررسی شوند و از غریزۀ هنر سخن گفته شود.

داتن در آخرین و مهم‌ترین اثر خود، غریزۀ هنر: زیبایی، شعف و تکامل، قصد دارد نشان دهد که اندیشۀ نامرتبط‌بودن هنرها با نظریۀ تکامل داروین، اندیشۀ نادرستی است که باید مدت‌ها پیش از این اصلاح می‌شد.

به‌عقیدۀ او مطالعۀ هنر و زیبایی‌شناسی، با وجود همۀ پیچیدگی‌هایی که دارد، می‌تواند از چشم‌انداز غنی و ارزشمند تکامل در دنیای معاصر بهره‌مند شود؛ مانند مطالعات حوزه‌های دیگر مثل انسان‌شناسی، اقتصاد، تاریخ، روان‌شناسی و... و هنرها با تمام شکوهمندی و پیچیدگی‌شان، فاصلۀ چندانی با ویژگی‌های تکامل‌یافتۀ جسم آدمی ندارند و داستان تکامل چندین‌میلیون‌سالۀ انسان در کنار تاریخچه‌ای که از چگونگی ادراک رنگ‌ها و مزه‌ها و یا راه‌رفتن انسان به روی دو پا به دست می‌دهد، می‌تواند تاریخچه‌ای باشد دربارۀ ذهن انسان‌هایی که از خلق آثار هنری در غارها شروع کرده‌اند و امروزه جهان درخشان صفحۀ نمایش تلویزیون‌ها را در اختیار دارند.

اساسی‌ترین پرسش در بحث از زیبایی‌شناسی تکاملی دنیس داتن این است که: تشخیص زیبایی و لذت‌بردنِ آدمی از هنر با توجه به رویکرد علم تکامل چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟ چه فایده‌ای برای تکامل و حفظ بقای او دارد و درواقع کارکرد اصلی تجربۀ زیبایی‌شناسی چیست؟

چنانچه قابلیت درک زیبایی به‌عنوان یکی از ویژگی‌های سازگاری با محیط و عاملی در جهت بقای حیات انسانی و افزایش اقبال او در تولیدِمثل پذیرفتنی باشد، می‌توان گفت که هنر، خلق آثار هنری و لذت‌بردن از آنها نوعی فعالیت انسانی در جهت تقویت همین قابلیت است.

با توجه به آنچه داتن می‌گوید، می‌توان چنین نتیجه گرفت که زیبایی‌شناسی در پایین‌ترین سطح با فیزیولوژی در ارتباط است و احساس زیبایی نسبت به چهره و اندام متقارن و متناسب که در فرایند انتخاب طبیعی شکل گرفته‌اند، درحقیقت عاملی برای انتخاب جفت سالم‌تر و دارای منابع ژنی بهتر برای انتقال به نسل بعد و درنتیجه عاملی برای حفظ بقای او محسوب می‌شود. همچنین انتخاب جنسی می‌تواند سبب شود برخی از خصوصیاتی که ازنظر جنس مقابل زیبا و جالب‌توجه و موردتحسین هستند، با وجود اینکه ازمنظر انتخاب طبیعی در بدو امر نامناسب به نظر می‌رسند، در موجود باقی بمانند و به نسل‌های بعد نیز منتقل شوند؛ زیرا با نگاهی کلان‌تر درواقع نامناسب نیستند. مثلاً زمان‌گذاشتن برای تهیۀ یک مجسمه در بدو امر، وقت هدر‌دادن به نظر می‌رسد؛ در حالی که قابلیت‌هایی از مجسمه‌ساز را نمایان می‌کند که در فرایند انتخاب طبیعی نوعی سازگاری محسوب می‌شوند؛ مانند قابلیت هماهنگی عصب و عضله. در زمینۀ زیبایی‌شناسی مناظر و چشم‌اندازها نیز انسان‌ها در درجۀ اول در جهت برآوردن نیازهای پایه و بیولوژیک خود عمل می‌کنند؛ ازجمله برطرف‌کردن احساس گرسنگی، تشنگی، نیاز جنسی، نیاز به احساس امنیت و نیاز به احساس دوست‌داشته‌شدن و عشق. بر همین اساس، مناظر موردعلاقۀ آدمی در همه‌جای دنیا و در فرهنگ‌های متفاوت شبیه به هم‌اند و درواقع همان مناظری هستند که بقا و تولیدِمثل و امنیت فرد را از گذشته‌های اجدادی او تأمین کرده‌اند و انسان امروزی نیز به حکم آنچه از اجدادش به ارث برده است و به‌واسطۀ برنامه‌ریزی ژنتیکی، آنها را زیبا تشخیص می‌دهد. درواقع، جست‌وجوی لذت در مواجهه با امری زیباشناسانه، محصول فرعی غرایزی است که برای هدف‌های دیگر تکامل یافته‌اند و به همین دلیل بسیاری از سلایق زیباشناسانۀ انسان امروز از سلایق انسان غارنشین تأثیر پذیرفته است.

نقاشی‌های ماهرانه روی دیوار غارها، دست‌ساخته‌های تزئینی بی‌نظیر، زیورآلات ظریف، رنگ‌های مخصوص آرایش بدن که مربوط به 10000 سال پیش هستند، داستان‌ها و روایات گوناگون، موسیقی و رقص و خیلی پیش‌تر از همۀ اینها تبرهای سنگی که پیش‌تر به آن اشاره شد و بسیاری دیگر از آثار هنری به‌وجودآمده توسط آدمی در دوره‌های گوناگون، نمایان‌گر تمایل انسان‌ها، در هر دورۀ تاریخی و در هر شرایط جغرافیایی و فرهنگی، به ساخت مصنوعات زیبا و نمایش ذوق و مهارت و قدرت ویژۀ هنرمندانه است.

دنیس داتن معتقد است که اگر انسان امروزی نگین‌های زیبای برش‌خورده به‌شکلِ قطرۀ اشک یا برگ متقارن را دوست دارد، این تمایل را از اجدادش به ارث برده است و این ربطی به فرهنگ او ندارد. تبرهای سنگی باقی‌مانده از اجداد دور انسان، نشان‌دهندۀ این امر است که ازنظر آنها نیز، همانند انسان امروز، مهارت در ساخت قطعات این‌چنینی، تحسین‌برانگیز بوده است و از آن لذت می‌بردند؛ حتی پیش از آنکه سخن‌گفتن را بیاموزند. البته زمانی که آدمی پا را از مرحلۀ اولیه و سطوح ابتدایی فراتر می‌گذارد، مسائل دیگری غیر از مسائل ابتدایی برای او اهمیت می‌یابد. در سطوح بالاتر، عوامل دیگری غیر از ویژگی‌های ظاهری و نیازهای فیزیولوژیک فرد نیز مؤثر واقع می‌شوند و درنتیجه به آنها توجه می‌شود. احساس زیبایی توسط انسان، در سطح باقی نمی‌ماند و عوامل دیگری درنتیجۀ تأثیر فرهنگ و شرایط، نظیر اخلاقی‌بودن و دانابودن که نشان‌دهندۀ کیفیات ذهنی مطلوب‌تر است، در احساسات زیبایی‌شناسانۀ انسان تأثیرگذار است.

خلق آثار هنری روشی است در جهت تشدید و گسترش نیازهای زیبایی‌شناسانۀ آدمی و علاوه‌بر آن، هنرمند خلاق از این طریق و به‌وسیلۀ به‌کارگیری عواملی مثل خلاقیت و مهارت می‌توانست برتری توانایی‌های ذهنی خود را نسبت به دیگران نزد سایرین به نمایش بگذارد و از این طریق مورد توجه جنس مقابل قرار گیرد و از بخت بیشتری برای انتخاب جفت و درنتیجه تولیدمثل، بقا و انتقال ژن‌های خود به نسل بعد برخوردار شود. می‌توان گفت این علاقه به تحسین‌شدن به‌سببِ مهارت، که در همۀ انسان‌ها به‌شکلِ غریزی وجود دارد، نتیجۀ انتخاب جنسی بوده است که با تغییرات فرهنگی و گسترش جوامع، در سطح انتخاب همسر باقی نمانده و امروزه روابط اجتماعی بسیار گسترده‌تری را شامل می‌شود. داتن مواردی ازقبیل نمایش مهارت و چیره‌دستی، احساس لذت، تخیل، احساسات و توجه ویژه برای جداشدن از زندگی روزمره را ویژگی‌های مشترک آثار هنری می‌داند که در همۀ اشکال هنری وجود دارند.

ممکن است این انتقاد به آرای داتن وجود داشته باشد که این نظریه قابلیت بررسی هنر مدرن را ندارد؛ چرا که در بسیاری از آثار هنری معاصر، قوانین و تناسبات موردپسند و تأثیریافته از غرایز بنیادین و سیر تکاملی انسان مدنظر نیست و حتی به‌نوعی فرار یا پشتِ‌پازدن به این قوانین است که اثر هنری را پدید می‌آورد. در پاسخ می‌توان گفت که براساسِ آنچه داتن می‌گوید، هر انسانی همواره تحتِ‌تأثیر غرایز شکل‌گرفته در سیر تکاملی خود قرار می‌گیرد و این مسئله به‌شکلِ فطری در آدمی وجود دارد. مواجهه با اثر هنری نیز از این امر مستثنی نیست. اثر هنری مدرنی که قوانین را زیر پا می‌گذارد و مغلوب آنچه ژن‌ها دیکته می‌کنند نمی‌شود، از این جهت مخاطب را تحتِ‌تأثیر قرار می‌دهد که نوآوری و درنتیجه نبوغ و خلاقیت هنرمند و درواقع کیفیات ذهنی او را به نمایش گذاشته است.

شاید بتوان بی‌توجهی به فرهنگ و تأثیر شرایط فرهنگی را نقصی بزرگ در دیدگاه داتن دانست. او در بخش‌هایی از کتاب غریزۀ هنر به این نکته اشاره می‌کند که نمی‌توان تصادم زیست‌شناسی و فرهنگ را نادیده گرفت؛ اما به نظر می‌رسد جای مسائل فرهنگی در رویکرد او خالی است و چنان‌که باید به این مهم نپرداخته است.

 



[1]. Vitally komar

[2]. Alexander Melamid

[3]. Hudson river

[4]. Steven Pinker

[5]. Michelle Scalise Sugiyama

[6]. Significant form

[7]. Standard of taste

[8]. Common sense

[9]. Critique of Judgment

[10]. Ellen Dysanayak



[i] . نقاش هلندی و از پیشروان مکتب پست‌امپرسیونیسم

 [ii] . موسیقی‌دان برجستۀ آلمانی در دورۀ کلاسیک و آغاز دورۀ رمانتیک

[iii] . شاعر و نمایش‌نامه‌نویس مطرح انگلیسی

[iv] . مکتب گروهی از نقاشان منظره‌پرداز آمریکایی که تحت‌تأثیر جنبش رمانتیسیسم بودند و بین سال‌های 1825 تا 1870 فعالیت داشتند.

[v]. دورۀ پلیستوسن، یکی از دوره‌های زمین‌شناسی است که از 1.8 میلیون سال تا 100000 سال پیش را در بر می‌گیرد. نخستین انسان تکامل‌یافته یا هوموسایپنس در دورۀ پلیستوسن پدید آمد.

[vi] زبان‌شناس، روان‌شناس و دانشمند معاصر کانادایی‌ـ‌امریکایی با رویکرد تکاملی

[vii]. دنیس داتن در مقاله‌ای با عنوان زیبایی‌شناسی و روان‌شناسی تکاملی، توجه را به این موضوع جلب می‌کند که کاربرد علم روان‌شناسی برای درک انسان از ماهیت هنر، نه‌تنها پدیدۀ جدیدی نیست، بلکه قدمتی به‌اندازۀ تاریخ یونان باستان دارد و فیلسوف بزرگی چون افلاطون، زمانی که درمورد ماهیت هنر اظهار نظر می‌کند، علاوه‌بر نظر متافیزیکی، آن را به‌لحاظِ آثار روانی و به‌ویژه عاطفی برای افراد جامعه بررسی می‌کند. ارسطو نیز به‌شکلی آگاهانه، تئوری هنر خود را با روان‌شناسی عمومی گره می‌زند و بر آن است که سرشت تغییر‌ناپذیر انسانی، خود را بر هنرها تحمیل می‌کند که درنتیجه آن هنرها از ویژگی‌های تغییرناپذیر مشخصی برخوردار خواهند بود. زیبایی‌شناسی تکاملی نیز اصول اولیه و بنیادین خود را از روان‌شناسی تکاملی کسب کرده است.

[viii]. نویسندۀ نامی تاریخ معاصر روسیه

[ix]. نمایش‌نامه‌نویس، فیلسوف و مورخ آلمانی

[x]. منتقد انگلیسی و واضع نظریۀ تأثیرگذار فرم معنادار

[xi] . فیلسوف آلمانی و از مطرح‌ترین و تأثیرگذارترین چهره‌های فلسفۀ جدید

[xii]. فیلسوف و محقق آمریکایی معاصر با رویکرد تکاملی در هنر

 ارسطو (1357)، فن شعر، ترجمۀ عبدالحسین زرین‌کوب، تهران: امیرکبیر، ویراست دوم
داروین، چارلز (1380)، منشأ انواع، ترجمۀ دکتر نورالدین فرهیخته، تهران: زرین، چاپ دوم
دانبر، رابین و دیگران (1393)، روان‌شناسی تکاملی، ترجمۀ یاسر خوشنویس، تهران: دانش‌پرور
کانت، امانوئل (1386)، نقد قوۀ داوری، ترجمۀ عبدالکریم رشیدیان، تهران: نی
گاتشاگال، جاناتان (1395)، حیوان قصه‌گو، ترجمۀ عباس مخبر، تهران: مرکز.
Dutton. D. (2002), “Aesthetic Universals”, In the Routledge Companion to Aesthetics, edited by Berys gout and Dominic McIver Lopes. www.denisdutton.com
-------------. (2009a), The art instinct: Beauty, pleasure, and human evolution, New York, berlin, London: Bloomsbury press
-------------. (2009b), “Aesthetics and evolutionary psychology”.www.denisdutton.com
--------------. 2010. “A Darwinian Theory of beauty”, Ted website. www.ted.com