Practical Knowledge: a Linguistic Analysis

Document Type : Original Article

Author

Philosophy of science Department. Sharif university of Technology . Tehran. Iran

Abstract

The paper is devoted to examining Stanley and Williamson’s well-known and disputed argument in favor of intellectualism about knowledge-how. In the first section, I will give an overview of the linguistic argument. The gist of the argument is that knowledge-how is a kind of knowledge-that because ascriptions of knowledge-how entail ascriptions of knowledge-that. Section 2 will focus on cross-linguistic data that Stanley and Williamson’s opponents employ to challenge their argument. In particular, I will take a look at ascriptions of practical knowledge in various languages such as French, Latin, Greek, German, Turkish, and Russian. As critics have shown, the ascriptions of practical knowledge in these languages are inconsistent with Stanley and Williamson’s syntactic and semantic analysis of ascriptions of knowledge-how in English. In section 3, I will examine Stanley and Williamson’s argument based on the ascriptions of practical knowledge in Persian. In light of this analysis, it will be clear that, despite appearances to the contrary, the data from Persian is fully consistent with Stanley and Williamson’s argument. Another conclusion which can be drawn from the analysis is the tentative suggestion that there is a methodological gap in the literature on cross-linguistic data in this debate. In particular, the debate has focused on the synchronic analysis and widely ignored the diachronic method of examination and explanation

Keywords

Main Subjects


مقدمه

زبان در هر دو سنّت اصلی فلسفۀ معاصر در غرب، یعنی سنّت قاره‌ای و تحلیلی، جایگاه ویژه‌ای را به خود اختصاص داده است. برای نمونه، در سنّت قاره‌ای، هیدگرْ زبان را خانۀ وجود می‌دانست و با استناد به بینش‌هایی عمدتاً ریشه‌شناسانه [به‌ویژه در زبان یونانی] ایده‌هایی فلسفی را مطرح می‌کرد. ازسوی‌دیگر، در سنّت تحلیلی، مثلاً راسلْ دستور زبان را فریبنده می‌دانست و برپایۀ تحلیل زبانی ایده‌هایی فلسفی را در نقد متافیزیک طرح می‌کرد. نمایندگان هر دو این مکاتب در جامعۀ فلسفی ما این ایده‌ها را به‌خوبی به زبان فارسی ترجمه کرده‌اند؛ اما تا جایی که نگارنده اطلاع دارد، ایشان کمتر از بینش‌های خود زبان فارسی در محک‌زدن ایده‌های فلسفی بهره برده‌اند. پژوهش حاضر، در حوزه‌ای جزئی درمورد یک استدلال مشخص می‌کوشد کاری از این جنس انجام دهد؛ یعنی از شهودات ما در زبان فارسی برای ارزیابی استدلالی فلسفی بهره ببرد.

حوزۀ مدنظر در پژوهش حاضر مبحث معرفت عملی[1] و Know-how است. همچنین، استدلالی که برپایۀ شهودات ما در زبان فارسی ارزیابی می‌شود، استدلال استنلی[2] و ویلیامسون[3] در دفاع از اندیشه‌انگاری[4] دربارۀ Know-how است[i]. نخستین فیلسوفی که در فلسفۀ تحلیلی به تأمل فلسفی در تفکیک معرفت عملی و معرفت گزاره‌ای پرداخت و رویکردهای اندیشه‌انگارانه و ضداندیشه‌انگارانه[5] دربارۀ معرفت عملی را به بحث گذاشت، رایل[6] بود. رایل (1949) مدعی بود سنّت اندیشه‌انگاری، معرفت عملی را به‌منزلۀ نوعی معرفت گزاره‌ای در نظر می‌گیرد. او خود را دربرابر این سنّت، ضداندیشه‌انگار می‌نامید. ضداندیشه‌انگاری آموزه‌ای سلبی است که به‌موجب آن، معرفت عملی نوعی معرفت گزاره‌ای نیست. بنابر آموزۀ ایجابی رایل، معرفت عملی نوعی قابلیت و توانایی است. برای سال‌ها شرح رایلی از معرفت عملی در حوزه‌های گوناگون فلسفۀ تحلیلی اعم از معرفت‌شناسی، فلسفۀ ذهن و فلسفۀ زبان به‌گونه‌ای جزمی پذیرفته شده بود. استنلی و ویلیامسون در سال 2001 با نوشتن مقالۀ Knowing How نخستین کسانی بودند که بعد از چند دهه ضداندیشه‌انگاری رایل را به‌صورت جدی به چالش کشیدند و علاوه‌برآن درراستای احیای اندیشه‌انگاری، استدلالی زبان‌شناختی را اقامه کردند؛ استدلالی که در این نوشته به بحث دربارۀ آن پرداخته می‌شود.

اما این استدلال چه نسبتی را با زبان برقرار می‌کند؟ یکی از جریان‌های اصلی در فلسفۀ معاصر تحلیلی که زبان در مرکز توجه آن قرار داشته است، فلسفۀ زبان طبیعی و مکتب آکسفورد بوده است. جریان برسازنده[7] در فلسفۀ زبان طبیعی که فیلسوفانی همچون آستین و استراسون پرچم‌دار آن بوده‌اند، ازسویی برخلاف پوزیتیویست‌های منطقی بر زبان طبیعی متمرکز بود و ازسوی‌دیگر، برخلاف جریان انتقادی فلسفۀ زبان طبیعی از بینش‌های موجود در زبان طبیعی برای حل مسائل فلسفی بهره می‌برد[ii]. در سالیان اخیر، برخی فیلسوفان روش‌شناسی فلسفۀ زبان طبیعی در سویۀ برسازندۀ آن را احیا کرده‌اند. برپایۀ صورت‌بندی هانسن (2014: 577) «پروژۀ برسازندۀ فلسفۀ زبان طبیعی معاصر شامل حرکت از مطالعاتی دربارۀ کاربست روزمرۀ اصطلاحاتی که اهمیت فلسفی دارند (مثل معرفت) به نتیجه‌گیری‌هایی دربارۀ وجوه غیرزبانی جهان (مثل ماهیت معرفت) می‌شود». به‌بیان‌دیگر، این پروژه در این صورت‌بندی از آن شامل دو مرحله می‌شود: نخست مرحله‌ای زبان‌شناختی که از تحلیل کاربست روزمرۀ یک اصطلاح معنای آن به دست می‌آید و پس از آن، مرحله‌ای متافیزیکی که از این معنا ماهیت متافیزیکی پدیدۀ موردنظر نتیجه می‌شود. بسترگرایی معرفت‌شناختی پیش‌روترین جریان در به‌کارگیری روش فلسفۀ زبان طبیعی جدید بوده است[iii]؛ اما در کنار آن، استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون در دفاع از اندیشه‌انگاری که در این مقاله به بحث گذاشته می‌شود نیز دست‌کم ازسوی برخی فیلسوفان در شمار استدلال‌های فلسفۀ زبان طبیعی جدید قرار داده شده است (Chalmers, 2012). یعنی در این استدلال نیز برپایۀ تحلیل معناشناختی[8] و نحوشناختی[9] اسنادهای Know how در زبان انگلیسی اندیشه‌انگاری دربارۀ ماهیت معرفت عملی نتیجه گرفته می‌شود. این پژوهش می‌کوشد برپایۀ تحلیل اسنادهای معرفت عملی در زبان فارسی پرتویی تازه را بر بحث میان مدافعان و مخالفان این استدلال بیفکند. برای این منظور، در بخش 1 استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون تقریر می‌شود. سپس در بخش 2 نقدهایی که برپایۀ برخی داده‌های زبان‌شناختی بر آن وارد شده است، معرفی و پاسخ‌های استنلی به آنها بیان می‌شود. پس از آن، در بخش 3 اسنادهای معرفت عملی در زبان فارسی تحلیل می‌شود و نسبت آن با استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون مشخص می‌شود. درنهایت، مبتنی‌بر تحلیل عرضه‌شده در بخش 3، در بخش 4 خلأ روش‌شناختی موجود در پیشینۀ بحث حاضر آشکار خواهد شد.

1. استدلال زبان‌شناختی استنلی‌ـ‌ویلیامسون

چنان‌که گفته شد، استنلی‌ـ‌ویلیامسون برپایۀ تحلیل اسنادهای Knowledge-how در زبان انگلیسی، می‌کوشند نشان دهند معرفت عملی نوعی معرفت گزاره‌ای است و اندیشه‌انگاری برحق است. شاهد آغازین و شهود بنیادین استنلی‌ـ‌ویلیامسون در استدلالشان آن است که تفاوتی ماهوی میان Knowledge - how و Knowledge - when، Knowledge - where، Knowledge - why و دیگر انواع Knowledge - wh وجود ندارد. در همگی آنها ازجمله Knowledge-how فرد پاسخ پرسشی نهفته[10] را می‌داند؛ پاسخی که شامل یک یا چند گزاره می‌شود. پس همان‌طور که اندیشه‌انگاری مدعی است، معرفت عملی (Know-how یا Knowledge-how یا Knowing how)[iv] چیزی جز معرفت به یک یا چند گزاره نیست. برای تبدیل این شهود آغازین به یک استدلال کامل، استنلی‌ـ‌ویلیامسون نخست به تحلیل نحوشناختی اسناد فعل Know how و سپس به تحلیل معناشناختی آن می‌پردازند. جملۀ پیش رو نمونه‌ای از اسناد Know how است که با آن معرفتی عملی به یک فرد نسبت داده شده است:

(1) Hannah knows how to ride a bicycle.

این اسناد Knowledge-how (و اسنادهای متناظر آن در دیگر Knowledge-whها) ازمنظر نحوشناختی دو تفاوت با Knowledge-thatها دارند. نخست اینکه «آنها آنچه پرسش نهفته خوانده می‌شود، دربرمی‌گیرند... دوم اینکه [این جملات] شامل عبارت‌های بدون زمان هستند» (Stanley and Williamson, 2001: 418). پرسش‌های نهفته عبارت‌هایی هستند که با کلمات پرسشی همچون How، Why، When و... در میانۀ جملات پس از افعال می‌آیند و جمله را تکمیل می‌کنند. مثلاً در جملۀ (1) عبارت پیش رو پرسش نهفتۀ بدون زمان است:

…how to ride a bicycle

دلیل اینکه این عبارت بدون زمان است، آن است که مصدر در آن آمده است. آن‌طور که استنلی‌ـ‌ویلیامسون ادعا می‌کنند، پرسش‌های نهفته‌ای که با How آغاز می‌شوند، ازمنظر نحوشناختی تفاوتی با پرسش‌های نهفتۀ دیگر که با کلمات پرسشی همچون Why و When آغاز می‌شوند، ندارند. با التفات به این نکته، استنلی ‌ـ ‌ویلیامسون ساختار پیش رو را به‌مثابۀ تحلیل نحوشناختی استاندارد از جملۀ (1) در نظر می‌گیرند:

(2) Hannah knows [how PRO to ride a bicycle t].

مهم‌ترین افزوده‌ای که در ساختار نحوشناختی (2) در نظر گرفته شده، PRO است. «’PRO’ یک ضمیر است که به‌جهت آوایی تهی است و مطابق با نظریۀ استاندارد نحوشناسی در جایگاه فاعل عبارت‌های بدون زمان قرار می‌گیرد» (ibid: 419). حال استنلی‌ـ‌ویلیامسون جملۀ دیگری را با پرسش نهفتۀ How مثال می‌زنند:

(3) Hannah knows how Bill rides a bicycle.

جمله‌ای که به‌باور استنلی ‌ـ ‌ویلیامسون «به‌وضوح معرفتی گزاره‌ای را به حنا نسبت می‌دهد. همان‌طور که دیدیم، از نظرگاه نظریۀ نحوشناختی هیچ تفاوتی میان (1) و (3) وجود ندارد که بخواهد ما را مجاب کند که به (1) معرفت غیرگزاره‌ای و به (3) معرفت گزاره‌ای نسبت دهیم» (ibid.). تفاوت تنها در این است که در (3) فاعل پرسش نهفته یعنی Bill به‌صورت مصرح آمده است؛ اما در (1) این فاعل با ضمیر پنهان PRO آمده است. پس از منظر نحوشناختی، دلیلی وجود ندارد که مدعی شویم اسناد know-how معرفتی غیرگزاره‌ای را دربرمی‌گیرد.

استنلی‌ ـ ‌ویلیامسون تحلیل معناشناختی خود را بر شرح کلاسیک کارتونن (1977) از پرسش‌های نهفته استوار می‌کنند و مدعی‌اند می‌توان این شرح را برپایۀ هر شرح استاندارد دیگری از آنها بازسازی کرد. «برای بیان شرح معناشناختی کارتونن ساختار سادۀ پیش رو را که شامل پرسشی نهفته می‌شود، در نظر بگیرید:

(4) Hannah knows whom Bill likes.

در تحلیل کارتونن پرسش نهفتۀ "whom Bill like" مجموعه‌ای از گزاره‌‌ها را بیان می‌کند که با جملۀ Bill like x بیان می‌شود. (4) درست است، اگر و تنها اگر برای هر گزارۀ p در آن مجموعه حنا بداند که p» (ibid.: 420). پس در تحلیل کارتونن جملۀ (4) که شامل یک Knowledge-whom می‌شود، معرفتی گزاره‌ای را به حنا نسبت می‌دهد. از نظرگاه معناشناسی کارتونن، تفاوتی میان تحلیل Knowledge-whom و دیگر Knowledge-whها ازجمله Knowledge-how وجود ندارد. پس برپایۀ تحلیل معناشناختی کارتونن، Knowledge-how نیز شامل معرفت به یک یا چند گزاره می‌شود. باقی استدلال استنلی ‌ـ ‌ویلیامسون در این گام به یافتن گزاره‌ای اختصاص می‌یابد که Know-how به آن تعلق می‌گیرد. یک بار دیگر جملۀ (2) را که استنلی‌ـ‌ویلیامسون به‌مثابۀ معادل نحوشناختی اسناد Know-how پیشنهاد کردند، در نظر بگیرید:

(2)Hannah knows [how PRO to ride a bicycle t].

آن‌طور که استنلی‌ـ‌ویلیامسون مدعی‌اند، «دو عنصر پیچیده در تفسیر چنین ساختارهایی وجود دارد. اولی شامل تفسیر PRO می‌شود و دومی شامل تفسیر مصدر» (ibid.: 422). به‌بیان‌دیگر، مسئلۀ نخست آن است که فاعل پرسش نهفته کیست و مسئلۀ دوم آن است که مدالیتی[11] فعلی که به‌صورت مصدری در پرسش نهفته آمده است، چگونه باید فهمیده شود. برای هریک از این دو مسئله دو پاسخ اولیه وجود دارد. PRO بنابه بستر سخن یا فاعل جملۀ اصلی (که در جملۀ (4) حناست) خواهد بود یا یک فرد دلخواه که در انگلیسی با One می‌آید. نیروی مدال[12] فعل موجود در پرسش نهفته نیز یا به‌صورت هنجاری فهمیده می‌شود یا به‌معنای امکانی. اولی با "Ought to" و دومی با "Can" می‌آید. ضرب این دو دوتایی در هم، به چهار تفسیر از اسناد Know-how در جملۀ (2) که استنلی‌ـ‌ویلیامسون (ibid.: 425) معرفی می‌کنند، منتهی می‌شود:

(5) (a) Hannah knows how she ought to ride a bicycle.

(b) Hannah knows how one ought to ride a bicycle.

(c) Hannah knows how she could ride a bicycle.

(d) Hannah knows how one could ride a bicycle.

هریک از این چهار تفسیر در بسترهای گوناگون می‌توانند معادل با اسناد Know-how در جملۀ (2) باشند؛ اما به‌باور استنلی‌ـ‌ویلیامسون در بستری که ما Know-how را همچون معرفتی عملی به فرد نسبت می‌دهیم، تفسیر (c) تفسیر صحیح است. آخرین نکته‌ای که در تفسیر معناشناختی (2) باقی می‌ماند، یافتن معادل کلمۀ پرسشی How است. هریک از کلمات پرسشی در پرسش‌های نهفته بر ویژگی خاصی دلالت می‌کنند. مثلاً Where بر مکان، When بر زمان و Why بر دلیل دلالت می‌کند. به‌همین‌سیاق، How نیز بر راه دلالت می‌کند.

بدین‌ترتیب، تحلیل معناشناختی کارتونن از اسناد Know-how در جملۀ (1) و (2) به‌این‌صورت خواهد بود: در بستری که جملۀ (1) به‌مثابۀ (5c) تفسیر می‌شود، (2) «درست است، اگر و تنها اگر یک راه w در این بستر وجود داشته باشد که راهی برای حنا برای انجام دوچرخه‌سواری است و حنا بداند که w یک راه برای او برای راندن دوچرخه است» (ibid.: 426).

به‌بیان ساده‌تر، با اسناد (1) این معرفت گزاره‌ای اسناد می‌شد:

الف) حنا می‌داند که w یک راه برای او برای دوچرخه‌سواری است.

یا به‌بیان‌دیگر، این معرفت گزاره‌ای:

ب) حنا می‌داند که او می‌تواند به‌شیوۀ w عمل دوچرخه‌سواری را انجام دهد[v] [vi].

پس معرفت عملی حنا معادل است با یک معرفت گزاره‌ای و درنتیجه اندیشه‌انگاری قابل‌دفاع است.

2. نقدهای زبان‌شناختی (داده‌های بین‌زبانی)

استدلال زبان‌شناختی استنلی‌ـ‌ویلیامسون بسیار مناقشه‌برانگیز بوده است و دست‌کم دو مجموعه نقد مختلف بر آن وارد شده است. برخی همچون نوئه و دویت و گلیک روش‌شناسی این استدلال را به چالش کشیده‌اند(Noe,2005)؛(Devitt,2011)؛(Glick,2011)ایدۀ ایشان آن است که حتی اگر داده‌های زبان‌شناختی استنلی‌ـ‌ویلیامسون درست باشد، نمی‌توان از آن نتیجۀ متافیزیکی دلخواه ایشان را گرفت. به‌بیان‌دیگر، به‌باور ایشان، حتی اگر استنلی‌ـ‌ویلیامسون گام زبان‌شناختی استدلال را به‌درستی برداشته باشند، در برداشتن گام متافیزیکی به مشکل می‌خورند.

قسم دوم از نقدها داده‌های زبان‌شناختی استنلی‌ـ‌ویلیامسون را رد می‌کنند. یعنی ایشان مدعی‌اند استنلی‌ـ‌ویلیامسون در برداشتن همان گام زبان‌شناختی نیز ناکام هستند. در ادامه بر این قسم سوم از نقدهای وارد بر استدلال زبان‌شناختی تمرکز می‌شود. البته این قسم نقدها خودشان به دو نوع متمایز تقسیم می‌شوند. در نوع اول ادعا آن است که شرح زبان‌شناختی برگزیدۀ استنلی‌ـ‌ویلیامسون از پرسش‌های نهفته غلط است. به‌بیان دقیق‌تر، پرسش‌های نهفته برخلاف تصور استنلی‌ـ‌ویلیامسون، جملاتی نیستند که به گزاره‌ها ارجاع دهند؛ بلکه محمول‌هایی هستند که به ویژگی‌ها ارجاع می‌دهند. روبرتز و ابوت ازجملۀ کسانی هستند که این نوع نقد را طرح کرده‌اند (Roberts, 2009)؛ (Abbott, 2013). شاهد پشتیبان ایشان آن است که در یک دیدگاه استاندارد زبان‌شناختی دربارۀ پرسش‌های نهفتۀ ضمیر PRO (که در تحلیل استنلی‌ـ‌ویلیامسون نقش فاعل جمله را ایفا می‌کرد) کنار گذاشته می‌شود. درنتیجه، پرسش نهفته جمله‌ای کامل نیست؛ بلکه صرفاً محمول است و معرفت به آن نیز معرفت به گزاره نیست؛ بلکه معرفت مستقیم به ابژه است. پس این شرح زبان‌شناختی جایگزین، با اندیشه‌انگاری ناسازگار است. پژوهش حاضر با این نوع از نقدهای زبان‌شناختی نیز کار نخواهد داشت.

آن نوع از نقدهای زبان‌شناختی که درادامۀ این مقاله محل بحث خواهد بود، داده‌های بین‌زبانی است. ایدۀ اصلی در این نوع نقد آن است که تحلیل معناشناختی و نحوشناختی استنلی‌ـ‌ویلیامسون از اسنادهای معرفت عملی محدود به زبان انگلیسی (و زبان‌های مشابه با آن) است و تعمیم‌پذیر به بسیاری زبان‌های دیگر نیست. درنتیجه، اگر این زبان‌ها معیار اسناد معرفت عملی قرار بگیرد، استدلال ایشان کار نخواهد کرد. مخالفان استنلی‌ـ‌ویلیامسون شاهدهای بسیاری از نحوۀ اسناد معرفت عملی در زبان‌های گوناگونی ازجمله فرانسوی، لاتین، یونانی قدیم، روسی (Rumfitt, 2003)، آلمانی (Rosefeldt, 2004)، یونانی جدید (Douskos, 2013)، زبان بومیان آمریکا (Abbott, 2013) و ترکی (Ditter, 2015) آورده‌اند که فرض‌های استدلال زبان‌شناختی را به چالش می‌کشند.

بار دیگر آن ساختار نحوشناختی را که استنلی‌ـ‌ویلیامسون معادل با اسناد Know how به شمار می‌آورند، در نظر بگیرید:

(2) Hannah knows [how PRO to ride a bicycle t].

منتقدان نشان داده‌اند اسناد معرفت عملی در هریک از زبان‌هایی که نام برده شد، تفاوت‌هایی با این ساختار دارد. مثلاً رومفیت نشان می‌دهد در فرانسوی در اسناد معرفت عملی واژه‌ای معادل با how به کار نمی‌رود. به‌بیان خودش، «وقتی کاربر زبان فرانسوی آن نوع از Knowledge-how را که رایل در نظر داشت اسناد می‌کند، به‌هیچ‌وجه یک ساختار پرسشی[13] را به کار نمی‌گیرد؛ بلکه به‌جای آن، تنها مصدر را به کار می‌گیرد» (Rumfitt, 2003: 161). چنان‌که خود رومفیت نشان می‌دهد، یونانی باستان و لاتین هم ازاین‌جهت همانند فرانسوی است (ibid.: 163). افزون‌براین، روزفلت استدلال آورده است که در زبان آلمانی برای اسناد معرفت عملی (در خوانش موردبحث از آن) فعلی استفاده می‌شود که با آن معرفت گزاره‌ای اسناد نمی‌شود. به‌طور مشخص، فعل Kann برای معرفت عملی و weiß برای معرفت گزاره‌ای به کار می‌رود. روزفلت می‌نویسد: «به‌این‌دلیل است که مترجمان خوب آلمانی بخش 2 از کتاب مفهوم ذهن رایل، عنوان آن را به "Wissen und Können" ترجمه کرده‌اند» (Rosefeldt, 2004: 377). یعنی این مترجمان اسم برساخته از فعل Kann را معادل با Knowledge-how دانسته‌اند. اگر فعلی که برای اسناد معرفت عملی به کار می‌رود متفاوت با فعلی باشد که برای اسناد معرفت گزاره‌ای به کار می‌رود، آن‌گاه اساس استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون که برپایۀ یکی‌بودن ساختار نحوشناختی و معناشناختی فعل Know در اسناد Know that و Know how است، به چالش کشیده خواهد شد. زبان دیگری که ازاین‌جهت مشابه با آلمانی است و فعل متمایزی را برای اسناد معرفت عملی به کار می‌گیرد، یکی از زبان‌های بومیان آمریکا به نام مونتانا سلیش[14] است. «در این زبان فعل yo’ برای جملات know how to و فعل m´ıy برای know that به کار می‌رود» (Abbott, 2013: 10).

زبان دیگری که در نقد استدلال زبان‌شناختی به کار گرفته شده، زبان یونانی جدید است. دوسکوس چند نوع اسناد معرفت عملی را در این زبان از هم تفکیک می‌کند و مدعی است همگی شواهدی علیه استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون هستند. یکی از این شیوه‌های اسناد همانند اسناد معرفت عملی در فرانسوی است که پیش‌تر معرفی شد. در نوع دوم «فعل اسناددهندۀ معرفت عملی با عبارت اسمی ترکیب شده است؛ عبارتی که مستقیماً فعالیتی (مثل راندن و شناکردن) را مشخص می‌کند یا ابژه (یا سوژه‌)ای را مشخص می‌کند که مرتبط با آن فعالیت است (مثل گیتاری که نواخته می‌شود)» (Douskos, 2013: 2329). واضح است که این عبارت اسمی نیز نمی‌تواند به یک گزاره ارجاع دهد و درنتیجه شرح استنلی‌ـ‌ویلیامسون با این نوع شیوۀ اسناد نیز ناسازگار است؛ اما دیتر برپایۀ تحلیل اسنادهای معرفت عملی در زبان ترکی دادۀ جدیدی را علیه استنلی‌ـ‌ویلیامسون معرفی می‌کند. در این زبان یک شیوۀ اسناد Knowledge-how ساختاری مشابه با Knowledge-whها دارد و یک شیوۀ اسناد دیگر Knowledge-how ساختاری متفاوت با آنها دارد. نکته آن است که تنها ساختار دوم به‌معنای معرفت عملی به کار می‌رود. همان‌طور که خود دیتر می‌نویسد، «این مهم است که توجه کنیم که در اینجا ساختار فعل معرفت عملی [یعنی شیوۀ اسناد دوم از دو شیوۀ پیشین] ازجهت ریشه در قیاس با ساختار معرفت عملی که جزء پرسشی nasil [که معادل با how است] را دربرمی‌گیرد [یعنی شیوۀ اسناد اول از دو شیوۀ پیشین] به مدالیتی توانایی تصریح‌شده نزدیک‌تر است» (Ditter, 2015: 7). این داده از زبان ترکی مؤید ایدۀ رایلی است که معرفت عملی در معنای محل بحثش نوعی توانایی است.

اما به نظر می‌رسد داده‌های مبتنی‌بر زبان روسی بیش از داده‌های دیگر زبان‌ها استدلال زبان‌شناختی استنلی‌ـ‌ویلیامسون را با مشکل مواجه می‌کند؛ چرا که در این زبان، اسناد معرفت عملی هم ازسوی همانند فرانسوی و لاتین و ترکی و یونانی ساختاری متفاوت با Knowledge-whها دارد و هم ازسوی‌دیگر همانند آلمانی و زبان بومیان آمریکا از فعل متمایزی برای معرفت عملی استفاده می‌شود که برای اسناد معرفت گزاره‌ای کاربرد ندارد. نخستین بار رومفیت اسنادهای معرفت عملی در زبان روسی را به‌این‌شکل علیه استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون به کار گرفت. به‌بیان خودش «فعلی که برای اسناد معرفت گزاره‌ای در روسی به کار می‌رود 3HaTh (znat') است و این فعل برای اسناد معرفت به پاسخ پرسش‌ها [یعنی همان Knowledge-whها] نیز به کار می‌رود. ...اما در اسناد Knowledge-how فرد فعل yMeTb (umet') را به کار می‌گیرد که به فعل قبلی بی‌ربط است و شکل دستوری کاملاً متفاوتی دارد» (Rumfitt, 2013: 163-164). افزون‌بر رومفیت، ابوت و دیتر نیز بر اهمیت داده‌های برآمده از زبان روسی انگشت تأکید نهاده‌اند (Abbott, 2013: 9). چنان‌که دیتر به‌صراحت می‌نویسد، «بیشترین فشار [بر روی استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون] شاید ازسوی زبان روسی بر آن وارد شود» (Ditter, 2015: 10).

این داده‌ها بنابر ادعا در وجه سلبی نشان‌دهندۀ آن هستند که استدلال زبان‌شناختی محدود به اسنادهای معرفت عملی در زبان انگلیسی و درنتیجه ناپذیرفتنی است. همچنین، در وجه ایجابی این داده‌ها پشتیبان ادعای ابهام هستند؛ چراکه گواه آن‌اند که Knowing-how باید علاوه‌بر معنایی که استنلی‌ـ‌ویلیامسون مدعی‌اند، معنای دیگری نیز داشته باشد که در زبان‌های دیگر با افعال یا ساختارهای دستوری متفاوتی بیان می‌شود.

استنلی در کتابش پاسخی مفصّل به این دسته نقدها داده است (Stanley, 2011, chapter 6). او زبان‌های گوناگون را ازجهت شیوۀ اسناد معرفت عملی به شش دسته تقسیم کرده است: 1. زبان‌هایی همچون آفریقایی که در اسناد معرفت عملی ساختار مشابهی با انگلیسی دارند؛ 2. زبان‌هایی با ریشۀ رومی که ساختاری همانند فرانسوی دارند؛ 3. زبان‌هایی مثل روسی که از فعل جداگانه‌ای بهره می‌برند؛ 4. زبان‌هایی مثل سوئدی که ساختارهای مصدری در آنها با پرسش‌های نهفته نمی‌آید؛ 5. زبان‌هایی با ریشۀ نیجری‌ـ‌کونگویی همچون زبان دفاکا[15] که در آنها به‌جای کلمات پرسشی اسم‌های متناظر با آنها می‌آید؛ 6. زبان‌هایی همچون فینیش[16] که ساختار پرسش نهفته در اسناد معرفت عملی حضور دارد، اما فعل توانستن با آن می‌آید.

پس از این رده‌بندی مفصّل، استنلی دو راهبرد را در دفاع از موضعش دربارۀ داده‌های بین‌زبانی اتخاذ می‌کند. او می‌پذیرد که «پرتکرارترین الگوی بیان معرفت عملی نوعی است که در فرانسوی و دیگر زبان‌های رومی محقق می‌شود؛ الگویی که در آن [در اسناد معرفت عملی] فعل اسناد معرفت گزاره‌ای همراه با مصدر تنها می‌آید» (Stanley, 2011: 138). راهبرد نخست استنلی آن است که شرحی معناشناختی از این الگوی پرتکرار ارائه کند که با ادعای او و ویلیامسون در استدلال زبان‌شناختی‌شان سازگار باشد. آنچه در این الگو غایب است، کلمۀ پرسشی است؛ اما استنلی می‌نویسد: «هیچ‌چیز در نتایج معناشناختی که از معنای پرسش‌های نهفته به دست می‌آید، به حضور کلمۀ پرسشی چه به‌صورت آشکار چه به‌صورت پنهان وابسته نیست» (ibid.). درواقع، او مدعی است همان‌طور که PRO در خود مصدر نهفته است، اینکه متغییر شناخت در اینجا بر روی راه‌ها قرار داده می‌شود نیز در مصدر نهفته است و نیازی نیست که کلمه‌ای پرسشی همچون how آن را نمایندگی کند. پس ادعای استنلی آن است که اسناد معرفت عملی در زبان‌هایی نظیر فرانسوی نیز مؤید شرح نحوشناختی‌ـ‌معناشناختی او و ویلیامسون است. براین‌مبنا و باتوجه‌به اینکه این الگو پرتکرارترین الگو در اسناد معرفت عملی است، استنلی مدعی می‌شود که «بهترین شرح کلی از اسنادهای معرفت عملی در بین زبان‌ها مؤید دیدگاهی است که من در فصل‌های پیشین کتاب عرضه کردم» (ibid.: 141). به‌بیان‌دیگر، حتی اگر این شرح با برخی از اسنادها در برخی زبان‌ها سازگار نباشد، همچنان بهترین شرح موجود است.

استنلی راهبرد دومش را در عبارت پیش رو توضیح می‌دهد:

«آن نوع ملاحظات علمی و فلسفی که ممکن بود ما را به این نتیجه برسانند که knowing-how نوعی معرفت گزاره‌ای نیست همچنین ممکن بود ما را به این نتیجه برسانند knowing-where نیز نوعی معرفت گزاره‌ای نیست. اما من هیچ زبانی را نمی‌شناسم که در آن افعال گزاره‌ای همراه با مصدر تنها به‌معنای knowing-where به کار رود» (ibid.).

درواقع، استنلی در اینجا با یادآوری یکپارچگی ساختار knowledge-whها داده‌ای بین‌زبانی علیه مدعای مخالفانش می‌آورد. به‌باور استنلی، یکپارچگی knowledge-whها مستلزم آن است که ما با آنها یکسان برخورد کنیم. وقتی در زبان‌های دیگر ساختارهای knowledge-wh تنها با همین ساختار پرسشی و نه الگویی متمایز می‌آیند، این متمایزکردن know-how یک عدم‌تقارن ناموجّه است.

اما به نظر می‌رسد پاسخ‌های استنلی به نقدهای مبتنی‌بر داده‌های بین‌زبانی دست‌کم ناکافی است. به‌بیان دقیق‌تر، هیچ‌یک از دو راهبرد او پاسخی به داده‌های مبتنی‌بر شیوۀ اسناد معرفت عملی در زبان‌هایی همچون روسی نمی‌دهد. در این زبان‌ها اصلاً فعل اسناد معرفت عملی با فعل اسناد معرفت گزاره‌ای متفاوت است و راهبرد نخست استنلی که در تحلیل اسنادهای معرفت عملی در زبان فرانسه به کار گرفت، در اینجا به کار نمی‌آید. همچنین، راهبرد دوم استنلی نیز درقبال زبان روسی ناکارآمد است؛ چراکه در اسناد معرفت عملی در این زبان اصلاً پرسش‌های نهفته نمی‌آید که یکپارچه‌بودن آنها موضوعیت داشته باشد. به‌بیان‌دیگر، در این زبان اسناد معرفت عملی نمونه‌ای از Knowledge-wh نیست. دقیقاً به‌همین‌دلیل بوده است که منتقدان به استنلی خرده گرفته‌اند که چرا به‌جای زبان‌هایی مثل روسی در پاسخش بر زبان فرانسوی متمرکز شده است (Ditter, 2015: 10)؛ (Abbott, 2013: 10-11). پس به نظر می‌رسد پاسخ‌های استنلی به نقدهای مبتنی‌بر داده‌های بین‌زبانی تا جایی که به زبان‌هایی همچون روسی مربوط است، راهگشا نیست.

3. اسناد معرفت عملی در زبان فارسی

پژوهش حاضر در این بخش می‌کوشد با تحلیل اسناد معرفت عملی در زبان فارسی پرتویی تازه بر بحث حاضر بیفکند. یافتن معادل مناسب برای Know how و مشتقاتش در زبان فارسی امری دشوار است. مثلاً آشوری در فرهنگ علوم انسانی know-how را معادل «مهارت» و Knowing how را معادل «دانش چگونگی» دانسته است؛ اما هیچ‌یک از این‌دو مناسب به نظر نمی‌رسند. مهارت معادل Skill است و میان آن و معرفت عملی تفاوت‌های بارزی وجود دارد[vii]. همچنین، دانش چگونگی یک واژۀ جعلی است که در زبان گفتار ما کاربردی ندارد. افزون‌براین، در زبان فارسی، دانش چگونگی شهوداً مستلزم نوعی توانایی نیست؛ اما به نظر می‌رسد در انگلیسی داشتن Knowing how نیازمند داشتن نوعی توانایی است. به‌باور نگارنده، واژۀ مناسب‌تری که می‌توان معادل با Know how پیشنهاد داد، «بلدبودن» است. شهوداً به نظر می‌رسد ما معرفت عملی را با به‌کارگیری واژۀ «بلدبودن» اسناد می‌دهیم. مثلاً برای اسناد معرفت عملی به پختن نان یا آشپزی می‌گوییم:

1) علی نان‌پختن بلد است.

2) زهرا آشپزی بلد است.

یا برای اسناد معرفت عملی به فوتبال‌بازی‌کردن یا تارزدن می‌گوییم:

3) محمد فوتبال بلد است.

4) حامد تارزدن بلد است.

علاوه‌بر این ایدۀ شهودی، در ادامه در دفاع از این ادعا که بلدبودن معادل مناسبی برای Know how و معرفت عملی در معنای محل بحثش است، استدلال نیز می‌شود. در مبحث معرفت عملی دست‌کم می‌توان سه نشانه برای Know how و معرفت عملی یافت که عموم فیلسوفان هر دو گروه اندیشه‌انگار و ضداندیشه‌انگار آنها را به‌مثابۀ نشانه‌های Know how می‌پذیرند. چنان‌که در ادامه خواهد آمد، هر سه نشانه در واژۀ بلدبودن نیز یافت می‌شود و درنتیجه این دلیلی خواهد بود بر اینکه Know how در معنای محل بحثش معادل با بلدبودن است.

نشانۀ نخست اینکه اندیشه‌انگاران این ادعا را رد می‌کنند که Know how همان توانایی باشد؛ اما ایشان هم همانند ضداندیشه‌انگاران این را می‌پذیرند که داشتن Know how مستلزمِ داشتن «نوعی» توانایی است. به‌بیان کارلتا پَوز (شاگرد ویژۀ استنلی و از پیش‌روترین اندیشه‌انگاران) «فرد می‌تواند بپذیرد که knowledge how به عمل F مستلزم داشتن توانایی مطلق F نیست؛ اما همچنان اصرار کند که knowledge how به عمل F مستلزم داشتن توانایی به F در معنایی اصلاح‌شده است» (Pavese, 2015: 16). به نظر می‌رسد در واژۀ بلدبودن هم این لزوم داشتن توانایی نهفته است. به‌این‌دلیل است که جملات پیش رو برای ما عجیب است:

5) احمد بلد است شعر بگوید؛ اما هیچ‌گاه توانایی شعرگفتن را نداشته است.

6) فاطمه هیچ‌نوع توانایی برای نقاشی‌کشیدن ندارد؛ اما به‌خوبی بلد است نقاشی بکشد.

اما افزون‌بر این وجه عملی[viii]، اجماعی نسبی وجود دارد که Knowledge-how در معنای معرفت عملی وجهی معرفتی نیز دارد و به‌تعبیر بنگسون‌ـ‌موفت «درنظرگرفتن آن به‌مثابۀ معرفت عملی از سر تصادف نبوده است» (Bengson and Moffet, 2011: 165). همین وجه معرفتی در واژۀ بلدبودن نیز یافت می‌شود. دقیقاً به‌این‌دلیل است که عبارت‌های پیش رو به چشم ما خوشایند نمی‌آید:

7) سعید به‌خوبی بلد است فوتبال بازی کند؛ اما مشکل اینجاست که نمی‌داند چطور فوتبال بازی کند.

8) هادی بلد است سخنرانی کند؛ اما نمی‌داند چگونه سخنرانی کند.

اما نشانۀ سومی که برای Know how وجود دارد و تقریباً اکثر مشارکت‌کنندگان در این مبحث اعم از اندیشه‌انگار و ضداندیشه‌انگار آن را می‌پذیرند، آن است که داشتن Know how مستلزم هدایت عمل قصدی است. به‌تعبیر کث، «این یک ویژگی ضروری حالت‌های Knowledge-how است که آنها حالت‌هایی هستند که می‌توانند (در شرایط مناسب) عمل قصدی را هدایت کنند. ورژن‌های گوناگونی از این ایده... به‌وسیلۀ اندیشه‌انگاران و ضداندیشه‌انگاران تأیید شده است» (Cath, 2015: 14). به نظر می‌رسد ما شهود مشابهی دربارۀ واژۀ بلدبودن داریم. یعنی کسی که انجام کاری را بلد است، می‌تواند در شرایط مناسب درراستای انجام آن کار عملش را به‌درستی هدایت کند. پس این سه نشانه (یعنی داشتن وجه عملی، وجه معرفتی و وجه هدایت‌کننده) هم در Know-how و هم در بلدبودن یافت می‌شود و این دلیلی است برای اینکه بلدبودن را معادل مناسبی برای Know-how بدانیم.

اما ساختار اسناد بلدبودن در زبان فارسی چگونه است؟ آیا این ساختار مؤید استدلال زبان‌شناختی استنلی‌ـ‌ویلیامسون است یا داده‌ای علیه آن؟ در نگاه نخست به نظر می‌رسد شیوۀ اسناد معرفت عملی در زبان فارسی که با فعل بلدبودن انجام می‌شود، بسیار شبیه به شیوۀ اسناد معرفت عملی در روسی است و درنتیجه جزء مشکل‌زاترین داده‌ها برای استنلی‌ـ‌ویلیامسون است؛ زیرا نخست اینکه برای اسناد معرفت عملی در فارسی فعلی به کار می‌رود که متمایز از فعل رایج اسناد معرفت گزاره‌ای در فارسی است. فعلی که با آن معرفت عملی اسناد می‌شود، فعل بلدبودن است؛ درحالی‌که معرفت گزاره‌ای به‌صورت معمول با فعل دانستن اسناد می‌شود. یعنی مثلاً برای اسناد یک معرفت گزاره‌ای عادی که وجه عملی ندارد، جملۀ 9 به‌وضوح نامناسب و جملۀ 10 به‌وضوح مناسب است:

9) من بلد هستم که هوا بارانی است.

10) من می‌دانم که هوا بارانی است.

پس ازاین‌نظر اسناد معرفت عملی در فارسی مشابه با روسی، آلمانی و زبان بومیان آمریکاست که در آنها فعل متمایزی برای اسناد معرفت عملی می‌آید. دوم اینکه در اسناد معرفت عملی با این فعل متمایز از ساختاری استفاده می‌شود که پرسش‌های نهفته را دربرنمی‌گیرد. برخی نمونه‌های اسناد معرفت عملی که تابه‌اینجا مثال زده شد، مرور می‌شود:

2) زهرا آشپزی بلد است.

3) محمد فوتبال بلد است.

اسناد معرفت عملی در جملات 2 و 3 هیچ شباهتی به اسناد معرفت عملی با پرسش‌های نهفته ندارد. یعنی نه‌تنها ما در اینجا کلمات پرسشی (همچون چگونه یا چطور) نداریم؛ بلکه اصلاً فعل نداریم و بلدبودن مستقیماً به یک اسم یعنی آشپزی یا فوتبال تعلق گرفته است. پس این نحوۀ اسناد معرفت عملی در زبان فارسی همانند اسنادهای معرفت عملی در زبان‌های روسی، فرانسوی و لاتین و ترکی و به‌ویژه یونانی جدید شباهتی به اسناد معرفت به پاسخ پرسش‌های نهفته (یعنی Knowledge-whها) ندارد.

البته ما ساختاری داریم که در آن معرفت عملی به‌وسیلۀ تعلق یک پرسش نهفته به بلدبودن اسناد می‌شود. مثلاً عبارات پیش رو:

11) بابک بلد است چگونه فوتبال بازی کند.

12) زهرا بلد است چطور قرمه‌سبزی بپزد.

اما جالب اینجاست که به‌کارگیری این ساختار با کلمات پرسشی دیگر همچون چرا، چه کسی، چه زمانی و کدام چندان خوشایند نیست؛ ازهمین‌رو، جملات پیش رو اگر غلط نباشند، دست‌کم نامعمول هستند:

13) من بلد هستم چرا علی زودتر از من مرد.

14) من بلد هستم چه کسی از بین من و علی زودتر می‌میرد.

15) من بلد هستم علی چه زمانی می‌میرد.

16) من بلد هستم کدام جایزه به مریم تعلق می‌گیرد[ix].

پس در نگاه نخست به نظر می‌رسد داده‌های برآمده از زبان فارسی دست‌کم به‌اندازۀ داده‌های برآمده از زبان روسی علیه استدلال زبان‌شناختی استنلی‌ـ‌ویلیامسون است؛ چراکه در زبان فارسی نخست اینکه فعل متمایزی برای اسناد معرفت عملی در نظر گرفته می‌شود. دوم اینکه شیوه‌های اسنادی در آن وجود دارد که هیچ شباهتی به اسناد به‌وسیلۀ پرسش‌های نهفته ندارد. سوم اینکه حتی جایی که معرفت عملی با پرسش نهفته اسناد می‌شود، میان آن و دیگر knowledge-whها عدم‌تقارن مشاهده می‌شود.

اما به نظر می‌رسد این نتیجه‌گیری شتاب‌زده باشد. داده‌ای کلیدی که می‌تواند ورق را به‌سودِ استنلی‌ـ‌ویلیامسون برگرداند، داده‌ای تاریخی است؛ مشخصاً اینکه اسناد معرفت عملی در زبان فارسی سابقاً با خود فعل دانستن نیز انجام می‌شده است. مثلاً مصرع پیش رو از مولوی را در نظر بگیرید:

17) نه به منزل اسب دانی راندن

در این شعر معرفت عملی به راندن اسب با فعل «دانستن» بیان شده است. یا در تاریخ بیهقی آمده است:

18) چون خاک یافت مراغه[x] دانست کرد.

البته این نحوۀ کاربست دانستن در زبان فارسی معاصر به کار نمی‌رود؛ اما به‌سان یک تعبیر آرکائیک همچنان برای ما قابل‌فهم است. نکتۀ اساسی آن است که خود بلدبودن برپایۀ این کاربست تاریخی، دانستن تعریف می‌شود. به‌عبارت دقیق‌تر، بلدبودن نخست اینکه برپایۀ همان شناخت و دانستن تعریف می‌شود و دوم اینکه متعلق این شناخت و دانستن راه و شیوۀ انجام عمل است. مثلاً ناظم‌الاطباء بلدبودن را برپایۀ همان مفهوم آرکائیک «دانستن کار» تعریف می‌کند. همچنین، فرهنگ معین بلد را به «آن که راه را می‌شناسد» و «دانای در کار» تعریف می‌کند. یا دهخدا بلد را معادل با راه‌شناس می‌داند. پس بلدبودن ازسوی نوعی دانستن است و ازسوی‌دیگر، متعلق این دانستن راه و روش است.

حال این نکته را در نظر آورید که ما سه جملۀ پیش رو را معادل با هم به کار می‌بریم:

19) علی بلد است چگونه فوتبال بازی کند.

20) علی بلد است فوتبال بازی کند.

21) علی فوتبال بلد است.

این سه شیوۀ اسنادی است که در نگاه نخست به نظر می‌رسید برای استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون مشکل‌زاست؛ اما اگر این دادۀ تاریخی را در نظر آوریم که سابقاً دانستن نیز برای اسناد معرفت عملی به کار می‌رفته است و بلدبودن دراصل معادل با این معنای دانستن است، آن‌گاه جملۀ 19 معادل خواهد بود با:

22) علی می‌داند چگونه فوتبال بازی کند.

این همان ساختاری است که استنلی‌ـ‌ویلیامسون برای اسناد معرفت عملی در نظر می‌گیرند. اگر به یاد آوریم که بنابر استدلال ایشان، کلمۀ پرسشی چگونه بر راه ارجاع دارد و فاعل جملۀ اصلی، یعنی علی، نقش فاعل را در گزارۀ اسنادداده‌شده با فعل دانستن بازی می‌کند، آن‌گاه جملۀ 22 معادل خواهد بود با:

23) علی می‌داند که او می‌تواند به‌شیوۀ w فوتبال بازی کند.

جملۀ 23 یک معرفت گزاره‌ای دقیقاً با همان ساختاری است که استنلی‌ـ‌ویلیامسون معادل با معرفت عملی می‌دانند. برای روشن‌ترشدن مطلب، بار دیگر آن معرفت گزاره‌ای را که استنلی‌ـ‌ویلیامسون معادل با معرفت عملی اسنادشده در جملۀ (1) می‌دانند، در نظر بگیرید:

ب) حنا می‌داند که او می‌تواند به‌شیوۀ w عمل دوچرخه‌سواری را انجام دهد.

ساختار جملۀ ب به‌منزلۀ ساختار برگزیدۀ استنلی‌ـ‌ویلیامسون کاملاً مشابه با ساختار جملۀ 23 به‌عنوان معادلی است که برای اسناد معرفت عملی در زبان فارسی به کار می‌رود. پس نوع اول اسناد معرفت عملی در فارسی یعنی جملۀ 19 که در تحلیل ما به جملات 22 و 23 تبدیل شد، برای استنلی‌ـ‌ویلیامسون چالش‌برانگیز نیست؛ اما شیوۀ دوم اسناد معرفت عملی در زبان فارسی یعنی جملۀ 20 چطور؟ اگر این نکته را در نظر آوریم که چنان‌که از فرهنگ معین و دهخدا نقل کردیم، بلد همان راه‌شناس است و متعلق دانستن در بلدبودن نوعی راه و روش است، آن‌گاه افتادن کلمۀ پرسشی «چگونه» در جملۀ 20 نیز معقول خواهد بود. درواقع، دانستن راه و چگونگی انجام عمل در خود واژۀ بلدبودن آمده است و افتادن آن در 20 معنا را تغییر نمی‌دهد[xi]. با التفات به این نکته جملۀ 20 به‌صورت پیش رو در خواهد آمد:

24) علی می‌داند که w یک شیوه است که او می‌تواند به‌وسیلۀ آن فوتبال بازی کند.

جملۀ 24 هم مشابه با جملات 22 و 23 ساختاری منطبق با جملۀ ب، یعنی آن‌نوع معرفت گزاره‌ای دارد که استنلی‌ـ‌ویلیامسون آن را معادل با معرفت عملی می‌دانند. بااین‌حساب، نوع دوم اسناد معرفت عملی در زبان فارسی که در جملۀ 20 مشاهده شد و در تحلیل حاضر به جملۀ 24 بدل شد نیز با شرح استنلی‌ـ‌ویلیامسون سازگار است.

اما نوع سوم اسناد معرفت عملی که در جملۀ 21 مشاهده شد، اندکی متفاوت است. برپایۀ نکاتی که در تحلیل معنای بلدبودن گفته شد، به نظر می‌رسد بتوان جملۀ 21 را معادل با جملۀ پیش رو دانست:

25) علی می‌داند w راه فوتبال است.

در اینجا معرفت گزاره‌ای که به علی اسناد می‌شود، با معرفت گزاره‌ای در جملۀ ب متفاوت است. برعکس جملۀ ب در اینجا w و نه علی فاعل معرفت گزاره‌ای اسنادشده به علی است. آیا این مشکلی برای استنلی‌ـ‌ویلیامسون ایجاد نمی‌کند؟ به‌نظر نگارنده پاسخ منفی است. به یاد بیاورید که استنلی‌ـ‌ویلیامسون جملۀ الف را نیز معادل با معرفت گزاره‌ای اسنادشده با معرفت عملی می‌دانستند:

الف) حنا می‌داند که w یک راه برای او برای دوچرخه‌سواری است.

تفاوت ساختار الف و ساختار جملۀ 25 در عبارت «برای او» است که در جملۀ الف آمده است. شهود زبانی من آن است که باید در جملۀ 25 که در تحلیل ما معادل با نوع سوم اسناد معرفت عملی در فارسی یعنی جملۀ 21 است، یک «برای او»ی مضمر و محذوف را در نظر گرفت؛ چراکه وقتی بلدبودن فوتبال را به علی نسبت می‌دهیم، این‌طور نیست که صرفاً دانستن شیوۀ کلی بازی را به او نسبت داده باشیم؛ بلکه بلدبودن مستلزم آن است که او به شیوه‌هایی که خودش می‌تواند در عمل به کار بگیرد، دانش داشته باشد. افزودن «برای او» به جملۀ 25 می‌تواند در تراز تحلیل معناشناختی یا کاربردشناختی[17] انجام شود. ممکن است خواننده این راهبرد را دلبخواهانه بداند یا شهودی را که در پس آن است، زیر سؤال ببرد. حتی درآن‌صورت نیز مشکلی برای استنلی‌ـ‌ویلیامسون پیش نخواهد آمد؛ چراکه همچنان در این تحلیل جملۀ 21 معادل با جملۀ 25 است که یک معرفت گزاره‌ای را به علی نسبت می‌دهد و این به‌این‌معنی است که با اسناد معرفت عملی معرفتی گزاره‌ای اسناد شده است. افزون‌براین، ساختاری که در جملۀ 25 اسناد شده است، معادل با ساختار جملۀ (5d) یا (5b) در تحلیل استنلی‌ـ‌ویلیامسون است. استنلی‌ـ‌ویلیامسون جملۀ (5c) را معادل مرتبط‌تری برای معرفت عملی می‌دانند؛ اما می‌پذیرند که در برخی بسترها معرفت عملی به‌معنای (5d) یا (5b) هم به کار می‌رود (Stanley 2011: 128). یعنی مشخصاً بسترهایی که فرد دانشی کلی و نه ازآن خود دربارۀ عمل موردنظر دارد. اگر عبارت «برای او» در جملۀ 25 در نظر گرفته نشود، دانش علی نیز از این جنس معرفت گزاره‌ای یعنی معرفتی کلی خواهد بود. بااین‌حساب، روشن می‌شود که هر سه نوع اسناد معرفت عملی در فارسی یعنی جملات 19، 20 و 21 با نوعی از ساختارهای پیشنهادی استنلی‌ـ‌ویلیامسون معادل هستند. پس برخلاف آنچه در نگاه نخست به نظر می‌رسید، داده‌های زبان فارسی مؤید استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون است[xii].

4. نتیجه‌گیری روش‌شناختی

تا اینجا مشخص شد که شیوه‌های اسناد معرفت عملی در زبان فارسی مؤید استدلال زبان‌شناختی استنلی‌ـ‌ویلیامسون است؛ اما تحلیلی که از این شیوه‌های اسناد عرضه شد، می‌تواند چیزی بیش از این به پیشینۀ موجود در بحث حاضر اضافه کند. مشخصاً این تحلیل خلئی روش‌شناختی در کاربست داده‌های زبانی در بحث از ماهیت معرفت عملی را آشکار می‌کند. پیش از این گفته شد استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون به‌مثابۀ نمونه‌ای از روش‌شناسی فلسفۀ زبان طبیعی فهمیده‌شده و مناقشات روش‌شناختی اساسی را برانگیخته است. بیشتر این مناقشات حول این پرسش می‌گردد که آیا ما می‌توانیم از تحلیل شیوه‌های اسناد معرفت عملی در زبان روزمره به ماهیت معرفت عملی پل بزنیم یا خیر[xiii]؛ اما خلأ روش‌شناختی موجود در پیشینۀ بحث که در تحلیل حاضر آشکار شد، به این پرسش مربوط نیست؛ بلکه به این پرسش مربوط است که ما چطور باید داده‌های بین‌زبانی اسناد معرفت عملی را تحلیل کنیم. در پیشینۀ موجود، تا جایی که نگارنده مطلع است، همواره شیوه‌های اسناد معرفت عملی در زبان‌های گوناگون به‌نحوی ایستا و به‌شیوۀ هم‌زمانی تحلیل می‌شوند. یعنی برشی خاص از یک زبان (در قریب‌به‌اتفاق موارد شیوۀ معاصر آن زبان) در نظر گرفته می‌شود و شیوه‌های اسناد معرفت عملی در آن تحلیل می‌شود؛ اما چنان‌که گفته شد، اگر به این شیوه از تحلیل بسنده می‌شد، این نتیجۀ اشتباه به دست می‌آمد که شیوه‌های اسناد معرفت عملی در زبان فارسی ناقض استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون است؛ اما وقتی به تحلیل پویا و در‌ـ‌زمانی این شیوه‌ها پرداخته شد، روشن شد که اتفاقاً آنها مؤید استنلی‌ـ‌ویلیامسون هستند. در اینجا به‌طور مشخص، شیوۀ آرکائیک اسناد معرفت عملی به‌وسیلۀ خود فعل دانستن در نظر قرار گرفت و مشخص شد در سیر تاریخی این نقش زبانی حذف شده است و واژۀ بلدبودن جای آن گرفته است و به‌همان‌معنا به کار می‌رود. بدین‌ترتیب، تحلیل پویا و در‌ـ‌زمانی شیوه‌های اسناد معرفت عملی در زبان فارسی نشان داد برخلاف تصور اولیه، آنها مؤید استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون هستند.

بااین‌حساب، یک خلأ روش‌شناختی در بحث حاضر، نبودِ شیوۀ تحلیل پویا و هم‌زمانی داده‌های زبانی است. درواقع، اگر به‌شیوۀ پویا و در‌ـ‌زمانی انواع دیگر داده‌های بین‌زبانی که برای استنلی‌ـ‌ویلیامسون مشکل‌زاست، مثل داده‌های مربوط به زبان روسی یا آلمانی یا یونانی تحلیل شود، ممکن است نتیجه‌ای مشابه با زبان فارسی برای آنها هم به دست بیاید و آنها هم مؤید استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون باشند. البته در پژوهش حاضر فرصت پیگیری چنین ایده‌ای وجود ندارد؛ اما چنین ایده‌ای می‌تواند در دستور کار پژوهش‌های آتی قرار بگیرد[xiv].

5. جمع‌بندی

این پژوهش به استدلال زبان‌شناختی استنلی‌ـ‌ویلیامسون در دفاع از اندیشه‌انگاری دربارۀ معرفت عملی و به‌طور مشخص، ارزیابی آن برپایۀ داده‌های زبانی می‌پرداخت. برای این منظور، ابتدا در بخش 1 استدلال ایشان به‌تفصیل تقریر شد. سپس در بخش 2 نقدهایی که برپایۀ داده‌های زبانی از زبان‌های مختلف ازجمله فرانسه، روسی، آلمانی، ترکی، یونانی و زبان بومیان آمریکا بر استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون وارد آمده است و نیز پاسخ استنلی به آنها روایت شد. چنان‌که گفته شد، پاسخ استنلی برای بسیاری از مخالفان قانع‌کننده نبوده است و از نگاه ایشان روشن نیست که چرا استنلی در پاسخش به‌جای زبان فرانسه بر زبان روسی متمرکز نشده است. تا اینجای مقاله یعنی بخش 1 و 2 طرح بحث و تقریر مواضع بود. باقی مقاله یعنی بخش 3 و 4 مساهمت نویسنده در مبحث حاضر به شمار می‌آمد و ایده‌هایی تازه را دربرمی‌گرفت.

در بخش 3 ابتدا نشان داده شد معادل‌هایی که برخی از شاخص‌ترین فرهنگ‌های علوم انسانی برای Know-how در زبان فارسی پیشنهاد کرده‌اند معادل‌های خوبی نیست و با استدلال نشان داده شد که بهترین معادل برای آن بلد بودن است. پس از آن انواع شیوه‌های اسناد بلد بودن مورد ارزیابی قرار گرفت. اگرچه در نگاه نخست به نظر می‌رسید که شیوۀ اسناد معرفت عملی در فارسی به وسیلۀ بلد بودن (همانند شیوۀ اسناد معرفت عملی در روسی) جزو مشکل‌‌زاترین شیوه‌ها برای استنلی‌ـ‌ویلیامسون باشد، اما نگاه عمیق‌تر مشخص کرد که اتفاقا داده‌های زبان فارسی موید استنلی‌ـ‌ویلیامسون هستند.

برپایۀ این تحلیل در بخش 4 دو شیوۀ تحلیل ایستا و هم‌زمانی ازسویی و تحلیل پویا و در‌ـ‌زمانی ازسوی‌دیگر از هم تفکیک شدند و نشان داده شد از شیوۀ تحلیل دوم یعنی پویا و در‌ـ‌زمانی در پیشینۀ موجود مبحث معرفت عملی غفلت شده است و نبودِ آن، خلأ روش‌شناختی به شمار می‌آید. البته مقالۀ حاضر یک ارزیابی نهایی از اینکه آیا دست‌آخر داده‌های زبانی درمجموع مؤید استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون هستند یا خیر، ارائه نمی‌کند؛ چراکه هنوز تکلیف شیوه‌های اسناد معرفت عملی در زبان‌هایی همچون روسی یا آلمانی روشن نیست؛ اما دست‌کم با تأکید بر شیوۀ تحلیل پویا و در‌ـ‌زمانی اسنادهای معرفت عملی و نشان‌دادن اهمیت این شیوۀ تحلیل در توضیح اسنادهای معرفت عملی در زبان فارسی راهی را پیش پای مدافعان استنلی‌ ـ ‌ویلیامسون می‌گذارد که شاید به‌کمک آن بتوانند معضل داده‌های زبانی زبان‌های دیگر مثل روسی و آلمانی را نیز حل کنند؛ اما چنان‌که گفته شد، ارزیابی دقیق اینکه آیا مدافعان استنلی‌ـ‌ویلیامسون قادر به طی‌کردن این راه هستند یا خیر، به مقالۀ مجزایی نیازمند است[xv].

 

[1] Practical knowledge

[2] Stanley

[3] Williamson

[4] Intellectualism

[5] Anti-Intellectualist

[6] Ryle

[7] Constructive

[8] Semantics

[9] Syntactics

[10] Embedded question

[11] modality

[12] modal

[13] interrogative

[14] Montana Salish

[15] Defaka

[16] Finish

[17] Pragmatics

 

[i] ) به‌باورِ نگارنده، نزدیک‌ترین واژه در فارسی به واژۀ knowing how «بلدبودن» است؛ اما دلیلِ اینکه Knowing how در این نوشته ترجمه نشد آن است که چنان‌که در ادامه به‌تفصیل خواهد آمد، تحلیل معنایی خود این واژۀ انگلیسی بخشی از استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون و درنتیجه مسئلۀ مقاله است. همچنین، یافتنِ واژه‌ای در فارسی که شهوداً نزدیک‌ترین واژه به Knowing how باشد، بخشی از استدلال‌های پژوهش حاضر است. درنتیجه، اگر از ابتدا این واژه ترجمه می‌شد، هم استدلال استنلی‌ـ‌ویلیامسون به‌درستی قابلِ‌طرح نبود و هم مصادره‌به‌مطلوب بود. برای بحث دربارۀ معادل مناسب برای Knowing how بنگرید به آغاز بخش 3.

[ii] ) بنگرید به مدخل فلسفۀ زبان طبیعی دایرة‌المعارف فلسفی اینترنت (Parker-Rayan, 2012).

[iii] ) برای آشنایی بیشتر خوانندگان با ایدۀ جریان برسازنده در فلسفۀ زبان طبیعی، به‌اختصار پاسخِ بسترگرایانه به مسئلۀ شکاکیت روایت می‌شود. بسترگراییِ معرفت‌شناختی در وهلۀ نخست نظریه‌ای معناشناختی دربارۀ اسنادهای «معرفت» در زبانِ طبیعی است. ما در بستری (همچون کلاس معرفت‌شناسی) که استانداردهای سخت‌گیرانه‌تری برای توجیه باور در نظر گرفته می‌شود و سناریوهای شکاکانه برجسته هستند، به‌سختی واژۀ معرفت را اسناد می‌کنیم؛ درحالی‌که در زندگیِ عادی و بستر‌هایی که درنظرگرفتن سناریوی شکاکانه بی‌وجه است، براساسِ استانداردهای سهل‌گیرانه‌تری برای توجیه واژۀ معرفت را اسناد می‌دهیم. بسترگرایی معرفت‌شناختی از این آموزۀ معناشناختی دربارۀ اسناد معرفت نتایجی فلسفی دربارۀ ماهیتِ معرفت می‌گیرد. براین‌اساس، در بستری که استدلالِ شکاکانه طرح شده است و مثلاً ما پاسخی برای سناریوی مغز در خمره نداریم، فرد واقعاً معرفت ندارد که دست دارد؛ اما در بستر زندگیِ روزمره که چنین استدلالی مطرح نیست، فرد واقعاً معرفت دارد که دست دارد. این نمونه‌ای است که در آن از تحلیلِ معناشناختیِ اسنادهای روزمره نتیجه‌ای فلسفی گرفته می‌شود. (برای آشنایی با بسترگراییِ معرفت‌شناختی بنگرید به (Rysiew, 2020)). استدلال پژوهش حاضر نیز نمونۀ دیگری است که در آن از تحلیل زبان‌شناختی اسنادهای روزمره نتیجه‌ای فلسفی گرفته می‌شود.

[iv] ) دقت کنید که هر سه واژه به‌اشکالِ گوناگون اسمی و فعلی برای اسناد معرفتِ عملی در زبان انگلیسی به کار می‌روند و در ادامه معادل هم به کار برده می‌شوند. چنان‌که در ادامه می‌آید، استنلی‌ـ‌ویلیامسون بر اسنادِ فعلیِ know how تمرکز می‌کنند.

[v]) از نگاه استنلی‌ـ‌ویلیامسون الف و ب معادل هستند. در ب برخلاف تحلیل نهایی نقل‌شده از استنلی‌ـ‌ویلیامسون واژۀ می‌تواند (could) آمده است؛ اما این مشکلی ایجاد نمی‌کند. مقصود استنلی‌ـ‌ویلیامسون از اینکه W یک راه برای حنا برای راندن دوچرخه است، دقیقاً به‌همین‌معناست که او می‌تواند با این راه دوچرخه را براند. این نکته از اینجا آشکار می‌شود که تحلیل نهایی درواقع تحلیلی از (5c) است که در آن could آمده است. علاوه‌براین، استنلی در کتابش در تحلیلِ نهایی could را می‌آورد (Stanley, 2011)

[vi] ) استدلالِ استنلی‌ـ‌ویلیامسون گام سومی را هم دربرمی‌گیرد که به بحث حاضر ربط مستقیمی ندارد و به‌جهت پرهیز از اطاله طرح نشد. در این گام سوم، آنها یک شیوۀ ارائۀ جدید به نامِ شیوۀ ارائۀ عملی (Practical mode of presentation) را معرفی می‌کنند و مدعی‌اند فرد تنها زمانی معرفتِ عملی دارد که گزارۀ بالا را ذیلِ شیوۀ ارائۀ عملی تصدیق کرده باشد.

[vii] ) بنگرید به (Pavese, 2016) و همچنین (Khalaj and Shirazi, 2020).

[viii] ) برای آشنایی با یک تحلیل از وجه عملی معرفتِ عملی بنگرید به (Khalaj, 2019).

[ix] ) البته این نحوه کاربست بلدبودن گاه در زبانِ گفتار مشاهده می‌شود؛ اما بعید است در زبان نوشتار، درست به شمار آید. نکتۀ دیگر آنکه به نظر می‌رسد کاربردِ بلدبودن با کلمۀ پرسشیِ «کجا» به‌اندازۀ دیگر کلماتِ پرسشی ناخوشایند نیست. مثلاً این تقریباً متداول است که بگوییم «علی بلد است کجا روزنامه‌فروشی را پیدا کند». در ادامه، در یک پی‌نوشت دیگر به این نکته اشاره خواهد شد.

[x]) به‌معنای غلت‌زدن است.

[xi] ) این داده همچنین توضیح می‌دهد که چرا جملاتِ 13 تا 16 که در آنها بلدبودن با کلمات پرسشی دیگری همچون چرا، چه کسی، چه زمانی و کدام آمد چندان خوشایند نیست. دلیلِ آن این است که بلدبودن به‌معنای دانستنِ راه است و هریک از این کلماتِ پرسشی به ویژگی‌های دیگری غیر از راه دلالت دارند. یعنی مثلاً چرا به دلیل و چه کسی و... ارجاع می‌دهند. جالب‌تر اینکه این داده ممکن است بتواند این نکته را نیز توضیح دهد که ترکیبِ بلدبودن با کلمۀ پرسشیِ کجا (برخلاف کلمات پرسشی پیشین) چندان ناخوشایند نیست. شاید دلیلِ آن این باشد که وقتی از این کلمۀ پرسشی استفاده می‌کنیم، «راهِ» رسیدن به یک جا را در نظر داریم و ازآنجاکه بنابر این داده در مفهومِ بلدبودن دانستنِ «راه» نهفته است، ترکیبِ آن با کلمۀ پرسشیِ کجا ناخوشایند نیست. به‌بیانِ‌دیگر، ابهامی که در معنای راه وجود دارد، به معنای بلدبودن نیز منتقل می‌شود. راه در یک کاربست آن به‌معنای شیوۀ انجام عمل است. در اینجا بلدبودن (یعنی دانستن راه) به‌معنای دانستن شیوۀ انجام عمل است؛ اما راه در کاربستِ دیگرش به‌معنای مسیری است که ما در مکان طی می‌کنیم. در اینجا بلدبودن (یعنی دانستنِ راه) به‌معنای دانستنِ مسیر در مکان است. به‌معنای نخست بلدبودن با کلمۀ پرسشیِ «چگونه» یا «چطور» می‌آید و معادل با معرفت عملی است. به‌معنای دوم بلدبودن با کلمۀ پرسشی کجا می‌آید و معادل با دانستنِ آدرس یا مکان است.

[xii] ) در اینجا فرصت کافی برای بحث از اسنادهای معرفتِ عملی در عربی وجود ندارد؛ اما به نظر می‌رسد ایده‌ای که در تحلیلِ اسنادهای معرفتِ عملی در زبان فارسی پیشنهاد شد، دستِ‌کم تا حدی به اسنادهای معرفت عملی در زبان عربی نیز تعمیم‌پذیر باشد. نخست اینکه در عربی نیز برای معرفت عملی فعلی متمایز از معرفتِ گزاره‌ای به کار می‌رود. مشخصاً برای اولی فعلِ «أعرف» و برای دوم فعلِ «أعلم» به کار می‌رود. دوم اینکه شیوه‌های اسناد معرفت عملی نیز، هم با پرسش‌های نهفته می‌آید (مثلاً: أعرف کیف أسبح) و هم مستقیماً با اسم (مثلاً: أعرف السباحه)؛ اما نکتۀ مهم آن است که همان‌طور که نسبت مفهومی میان بلدبودن و دانستن در زبان فارسی ورق را برگرداند، نسبت مفهومی میان أعرف و أعلم نیز می‌تواند تحلیلِ اسنادهای معرفت عملی در عربی را متحول کند. البته گفتنی است اسنادهای معرفت عملی در عربی یک پیچیدگیِ دیگر نیز دارد که در فارسی دیده نمی‌شود؛ اینکه أعرف به‌معنای معرفت ازطریقِ آشنایی مستقیم (یعنی شناخت) نیز هست؛ یعنی مثلاً شناختِ کسی یا چیزی. ازاین‌جهت، زبان عربی مشابه آلمانی است که در آن فعلِ Kann برای معرفت ازطریقِ آشنایی مستقیم نیز به کار می‌رود. ارزیابیِ اینکه آیا استنلی‌ـ‌ویلیامسون می‌توانند تفسیری سازگار با شرح خودشان را از این داده‌های زبانی نیز عرضه کنند، به مجال دیگری نیاز دارد.

[xiii] ) مثلاً بنگرید به (Abbott, 2013) و (Noe, 2005).

[xiv] ) گفتنی است نویسنده در حالِ کار بر روی همین ایده در یک دست‌نوشتۀ انگلیسی است که در آن قرار است به تحلیل پویا و در‌ـ‌زمانی داده‌های مشکل‌زای دیگر برای استنلی‌ـ‌ویلیامسون ازجمله داده‌های زبان روسی، آلمانی و یونانی پرداخته شود.

[xv]) این مقاله بخشی از طرحی پژوهشی با عنوان «در دفاع از ضداندیشه‌انگاری دربارۀ معرفتِ عملی» و شمارۀ 99025855 است که ازسوی صندوق حمایت از پژوهشگران و فناوران کشور (INSF) حمایت مالی می‌شود.

 

Abbott, B. (2013). Linguistic Solutions to Philosophical Problems: The Case of Knowing How. Philosophical Perspectives 27, 1.
Bengson, J. & Moffett, M. (2011). Non-propositional Intellectualism. In J. Bengson and M. Moffett (eds.), Knowing How: Essays on Knowledge, Mind, and Action, Oxford University Press, 161-95.
Cath, Y. (2015). Revisionary Intellectualism and Gettier. Philosophical Studies, 172, 1.
Devitt, M. (2011). Methodology and the Nature of Knowing How. The Journal of Philosophy 108, 4.
Ditter, A. (2016). Why Intellectualism Still Fails. The Philosophical Quarterly, 66, 264.
Douskos, C. (2013). The linguistic argument for intellectualism. Synthese, 190, 12.
Glick, E. (2011). Two Methodologies for Evaluating Intellectualism. Philosophy and Phenomenological Research 83, 2.
Glick, E. (2015). Practical modes of presentation. Noûs, 49, 3.
Khalaj, M. H. M. (2019). Knowledge-how and the problems of masking and finkishness. Synthese, 1-19.
Khalaj, M. H. M. & Shirazi, S. H. A. (2020). Is Skill a Kind of Disposition to Action-Guiding Knowledge?. Erkenntnis, 1-24.
Koethe, J. (2002). Stanley and Williamson on Knowing How. The Journal of Philosophy, 99, 6.
Noe, A. (2005) Against Intellectualism. Analysis 65, 4.
Parker-Ryan, S. (2012). Ordinary Language Philosophy. In Internet Encyclopedia of Philosophy. http://www.iep.utm.edu/ord-lang/.
Pavese, C. (2015). Practical Senses. Philosophers’ Imprint, 15, 29.
------------. (2016). Skill in epistemology I: Skill and knowledge. Philosophy Compass, 11, 11.
Roberts, C. (2009) Know-how: A Compositional Approach. in E. Hinrichs and J. Nerbonne (eds.), Theory and Evidence in Semantics (Stanford: CSLI Publications).
Rosefeldt, T. (2004). Is Knowing-how Simply a Case of Knowing-that?. Philosophical Investigations, 27, 4.
Rumfitt, I. (2003). Savoir Faire. Journal of Philosophy 100, 3.
Rysiew P. (2020). Epistemic contextualism. Stanford Encyclopedia of philosophy Edited by Zalta / https://plato.stanford.edu/entries/contextualism-epistemology/
Ryle, G. (1949). The Concept of Mind. Chicago University Press.
Stanley, J. (2011). Know How. Oxford University Press.
Stanley, J. & Williamson, T. (2001). Knowing How. Journal of Philosophy 98, 8.