نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار فلسفهی اسلامی و حکمت معاصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Mullā Ṣadrā is today the most famous thinker in Muslim world to whom origin of the well–known fourth dimension – i.e. Eternalism– is historically attributed by many writers. But we will show that he has given up the four–dimensionalism. Although he has summarized and almost repeated some points of Mīr Dāmād in Sharḥ al–Hidāyat al–Athīrīyyah, he has not dealt with the current fourth dimension and not used any explicit passage in favor of the four–dimensionalism in his other works to allow us to attribute it to him in them. It is todays usually immediately insisted on Ṣadrā’s substantial movement and the expression of “extension” (Imtidād) in the case of physical natures as evidences of his four–dimensionalism; but even this is absolutely irrelevant to the current fourth dimension. Rather, the evidences show that Ṣadrā – except in Sharḥ al–Hidāyah – has given up the four–dimensionalism of the ancestors in his other works. So, we will continue to try to inquire the very giving up.
کلیدواژهها [English]
امروزه تقریر رایج بعد چهارم[1]، یعنی سرمدگروی[2] این است که درست برخلاف حالگروی[3]، در چهاربعدگروی هرکدام از زمانها و امور زمانی گذشته و آینده ثابت در جای خود قرار دارند و ازاینرو، بهاندازۀ زمان و امور زمانی کنونی از واقعیت برخوردارند:
طبق سرمدگروی زمانها و چیزهای گذشته و آینده درست بهاندازۀ امور موجود کنونی واقعیاند. درست همانطور که مکانهای دور بهسبب دوری مکانی کمتر واقعی نیستند، زمانهای دور نیز بهسبب دوری زمانی کمتر واقعی نیستند؛ بدینسان زمان ازجهت اهمیتِ هستیشناختیِ فاصله و دوری فضامانند است. ...دایناسورها، رایانهها و دورافتادههای آتی بشری بر روی مریخ همگی بهیکاندازه واقعیاند. در سوی دیگر، طبق حالگروی تنها چیزهای موجود کنونی واقعیاند. رایانهها وجود دارند؛ ولی دایناسورها یا دورافتادههای مریخی، نه (Sider, 2002: 11).
پس در حالگروی هیچیک از امور گذشته، مانند دایناسورهای منقرض و معدومشده، و امور آینده، مانند سازههای دورافتادۀ آتی بشر بر روی مریخ، وجود ندارند؛ اما در چهاربعدگروی هریک از امور گذشته و آینده در جای خود موجودند و ازاینرو، درست بهاندازۀ امور موجود کنونی واقعیاند.
مشهور است پیوستار چهاربعدی فضا–زمان در نسبیت اینشتین نیز همین را میگوید؛ چه، بسیاری از مفسران نسبیت بر این باورند که حالگروی نادرست بوده و گذشته و آینده با زمان حال همبودند[4] و درست بهاندازۀ همین زمان حال واقعیاند. یعنی بهطرز شگفتانگیزی مثلاً جنگهای گذشته هنوز در حال جنگاند و زندگی آیندۀ ما بهیکمعنا اکنون دارد رخ میدهد! پس «هیچ تغییر یا حرکت واقعی وجود ندارد» و حرکتها و تغییرهایی که پیرامون خود میبینیم، همگی «نوعی توهم»اند. حرکت چیزی جز زنجیرهای از «رخدادهای ثابت[5]»نیست (Kennedy, 2003: 53–54). بهتعبیر گودل، نسبیتِ همزمانی اینشتین بیابهام اثبات میکند که تغییر عینیت نداشته و «توهم یا نمود» است (Gödel, 1970: 557). پوپر نیز میگوید در دیداری که با اینشتین داشته است، اینشتین بهسود چهاربعدگروی استدلال کرده است و اینکه تغییر تنها یک توهم است. پوپر کوشیده است او را از این دیدگاه خلاف شهود بازدارد (Popper, 2002: 148–51).
کمابهامترین تعبیرهایی که از خود اینشتین در منابع دستاول یافته شد، چنین است که او گاه میگوید: گرچه پیشتر در فیزیک کلاسیک نیز باور به چهاربعدگروی واقعیت (سه بعد مکانی و یک بعد زمانی) وجود داشته است، در آن تنها ابعاد سهگانۀ مکانی میتوانند رویدادهایی همزمان (/همبود[6]) باشند؛ اما در نظریۀ نسبیت خاص چنین نیست که پیوستار چهاربعدی بهصورت عینی[7] به اجزایی تجزیهپذیر باشد که هریک، برای نمونه «زمان حال»، رویدادهایی همزمان را در بر داشته باشند. در این پیوستار چهاربعدی (که همزمانی در آن نسبی است) «اکنون[8]» معنای عینی خود را از دست داده و وجود ندارد (Einstein, 2015: 169–71)؛ بنابراین، عدم وجود عینی «زمان حال» بهتلویح بهاینمعنا است که تنها گذشته و/یا آینده وجود عینی دارد. همچنین، پذیرش رویدادهایی همزمان(/همبود) که درعینحال در اجزای متفاوت بُعد زمانی وجود دارند باز بهاینمعنا است که گذشته و/یا آینده وجود عینی دارد. مهمتر اینکه او در ادامه تکامل را که یک نوع حرکت و تغییر است، نفی میکند تا باز بر ثبات جهان فیزیکی پای فشرده باشد: واقعیت فیزیکی بهجای اینکه «تکامل[9] یک وجود سهبعدی» باشد، یک وجود چهاربعدی است (Einstein, 2015: 171).
اینشتین گاهی نیز میگوید: چه در فیزیک کلاسیک و چه در نسبیت، جهان رویدادها پیوستاری چهاربعدی است (سه بعد مکانی و یک بعد زمانی). اینک نکتۀ مهمتر این است که رویدادهای فیزیکی را در نمودار پیوستۀ مکان و زمان هم پویا[10] میتوان تصویر کرد و هم ایستا[11] و بیتغییر. نسبیت با پیوستار چهاربعدی ایستا بیشتر مناسبت دارد و آن را «تصویر عینیتری از واقعیت[12]» میداند (اینشتین و اینفلد، 1361: 182–180؛ Einstein & Infeld, 1938: 216–20). چنانکه دیده میشود، در اینجا نیز پافشاری بر تعبیر ایستا و بیتغییری و آن را تصویر عینیتری از واقع دانستن، یادآور ثبات موجود در چهاربعدگروی رایج است.
با این توضیحِ مقدماتی، باید دانست محمد ابن ابراهیم ابن یحیی شیرازی معروف به ملاصدرا و ملقب به صدرالمتألّهین (د 1045ق.) امروزه در جهان اسلام معروفترین اندیشمندی است که بسیاری بعد چهارم رایج را به او نسبت میدهند و در آثار او ریشهیابی میکنند. با اینهمه، مباحث مربوط به بعد چهار رایج در آثار او تنوع چندانی ندارد و حتی پیشتر در آثار گذشتگان نکاتی وجود داشته است که در او نیست. مهمتر اینکه پژوهش حاضر بر این عقیده است که او سپس از بعد چهار پیشینیان عدول کرده است.
مقالۀ حاضر نخست به نکات موجود پیرامون چهاربعدگروی در صدرای شیرازی اشاره خواهد کرد: او در شرح الهدایة الاثیریة به تلخیص و بهنوعی تکرار بعضی از نکات میرداماد پرداخته است. سپس نشان میدهد: بهجز شرح الهدایة او در سایر آثار خود به بعد چهار رایج نپرداخته است و هیچ عبارت صریحی، همچون وجود گذشته در گذشته و آینده در آینده، بهسود بعد چهارم به کار نبرده تا بتوان چهاربعدگروی را به او نسبت داد. حتی نشان داده میشود اینکه امروزه در ریشهیابی بعد چهار به حرکت جوهری پای میفشرند و نیز میگویند او درمورد طبیعتهای جسمانی تعبیری چون «امتداد» به کار برده است نیز ربطی به بعد چهار رایج کنونی ندارد؛ چه، پیش از او حالگروان نیز زمان را کمّ متصل غیرقار دانستهاند. پس ظاهر عبارت وی چیزی بیش از این نمیگوید که چون زمان کمّ متصل و دارای امتداد است و در جهان خارج جسمانی نیز موجود است، پس در جهان خارج جسمانی، افزونبر طول و عرض و عمق، امتداد و کمّ متصل چهارمی بهنام زمان نیز وجود دارد؛ ولی اینکه این امتداد و کمّ متصل چهارم همان بعد چهار رایج کنونی باشد یا امتداد و کمّ متصل غیرقار رایج، اینجا دیگر ظاهر عبارت او چیزی نمیگوید. تنها نکتۀ جدیدی که در عبارت او هست، این است که این زمان در ذات و جوهر امور جسمانی است، نه خارج از ذات آنها. پس بعد چهار بودن زمان جوهری هنوز مشخص نیست همان بعد چهار رایج کنونی است یا کمّ متصل غیرقار رایج.
در ادامه، گفته خواهد شد که قرائن نشان میدهد صدرا از بعد چهار پیشینیان عدول کرده است. پس این عدول و دلایل آن بررسی میشود.
صدرا در شرح الهدایة، همچون میرداماد، میگوید برخی اشکال کردهاند که اگر حرکت قطعیه موجود باشد، دراینصورت اتصال حرکت گذشته به حرکت آینده مستلزم این محال است که موجود به معدوم متصل شود[i] (صدرا، 1422ق.: 112؛ و نیز ن.ک: میرداماد، 1381: 380؛ میرداماد، 1385: 390). پاسخ چهاربعدگروانۀ صدرا این است که حرکت آینده در زمان آینده معدوم نیست و موجود است (و بههمینسان حرکت گذشته نیز در زمان گذشته موجود است). پس اتصال حرکت گذشته به حرکت آینده اتصال موجود به موجود است، نه اتصال موجود به معدوم. پس حرکت امر شخصی متصل واحدی است که بخشی از آن در گذشته موجود است و بخشی از آن در آینده:
و الجواب: أنه إن أرید بالمعدوم المعدوم فی الحال أی الحدّ المشترک بین الماضی و المستقبل فالحرکة التی فی الماضی أیضا معدومة بهذا المعنى، و إن أرید به المعدوم مطلقا فلا نسلّم أن الحرکة المستقبلة معدومة فی الزمان المستقبل. فالذی یلزم لیس إلا اتصال الکائن فی الزمان الماضی بالمعدوم فی الحال الکائن فی الزمان المستقبل بحیث یحصل منهما موجود متصل واحد شخصی متحقق فی مجموع الزمانین و لا استحالة فیه، بل هو عین المدعى (صدرا، 1422ق.: 112)[ii].
اشکال دیگر این است که حرکت گذشته اگر موجود باشد، وجود آن باید مقارن با وصف گذشته باشد؛ ولی دراینصورت، لازم میآید گذشته هم موجود باشد هم معدوم؛ چون گذشته هیچ معنایی ندارد مگر انقضاء (صدرا، 1422ق.: 112)[iii]. خلاصۀ پاسخ چهاربعدگروانۀ صدرا این است که حرکت گذشته در قیاس با «آن» است که به وصف انقضاء و عدم متصف است؛ نه در خود زمان گذشته و نه برحسب عین خارجی بهنحو مطلق. اگر حرکت گذشته در «آن» کنونی موجود نباشد، این مستلزم آن نیست که مطلقاً موجود نباشد؛ چراکه میتواند پیش/پس از «آن» کنونی در ظرف خاص خود موجود باشد:
أن الماضی من الحرکة موصوف بوصف الانقضاء بالقیاس إلى الآن لا فی نفس الزمان الماضی و لا بحسب الواقع مطلقا فیسلب عنه الوجود المقید بکونه فی الآن و لا یسلب عنه فی الآن الوجود المطلق، فالآن إنما یکون ظرفا لسلب وجوده فیه و لیس ظرفا للحکم بسلب مطلق الوجود فی الأعیان، و بین المعنیین فرق بعید.
و کذا القول فی المستقبل من الحرکة (صدرا، 1422ق.: 112).
اشکال دیگر این است که پس از ابنسینا میدانیم که حرکت قطعیه در خارج موجود نیست (صدرا، 1422ق.: 112)[iv]. اینجا نیز پاسخ علیالقاعده چهاربعدگروانۀ[v] صدرا[vi] این است که درست است که حرکت قطعیه پیش از رسیدن به مقصد در آنِ زمانی پیشتر موجود نیست؛ ولی از این لازم نمیآید که مطلقاً معدوم باشد؛ چه، میتوان گفت پیش از رسیدن به مقصد حرکت قطعیه در همان بازۀ زمانی پیش از آنِ وصول موجود است:
إن أردت بقولک قبل الوصول إلى الغایة آنا قبل الوصول إلیها فالتردید المذکور غیر حاصر، و إن أردت به أعمّ من أن یکون آنا أو زمانا اختیر أن نفسها موجودة فی نفس زمان هو قبل أن الوصول إلى الغایة و طرفها موجودة فی ذلک الآن و کل جزء منها فی جزء من ذلک الزمان و فیه تأمل سیظهر لک (صدرا، 1422ق.: 112).
کوتاه اینکه محتوای این عبارتهای صدرا در شرح الهدایة آشکارا چیزی جز همان بعد چهارم گذشتگان[vii] و نیز بعد چهارم امروزی (یعنی چهاربعدگروی ایستای اینشتینی) نیست؛ چه، در مقدمه آمد که امروزه نیز تقریر رایج بعد چهارم این است که هرکدام از زمانها و امور زمانی گذشته و آینده ثابت در جای خود قرار دارند و ازاینرو، بهاندازۀ واقعیت معمولاً پذیرفتهشده در زمان و امور زمانی کنونی از واقعیت برخوردارند.
نکتۀ دیگر در صدرا بهکاربردن تعبیر «امتداد» بهمعنایی ظاهراً جدید درمورد طبیعتهای جسمانی است. او میگوید زمان عبارت است از مقدار طبیعتی که در ذات خود ازجهت تقدم و تأخر ذاتی دگرگون و نو میشود؛ چنانکه جسم تعلیمی مقدار طبیعت است ازاینجهت که ابعاد سهگانۀ طول و عرض و عمق را میپذیرد. پس طبیعت دارای دو امتداد و دو مقدار است («فللطبیعة امتدادان و لها مقداران»): یکی امتداد و مقدار تدریجی زمانی که ازنظر وهمی، به متقدم و متأخر زمانی، بخشپذیر است و دیگری امتداد و مقدار دفعی مکانی که در خود خارج، به متقدم و متأخر مکانی، بخشپذیر است[viii] (صدرا، 1981–ج: 140؛ و نیز ن.ک: صدرا، 1378، 129).
علامه طباطبایی در تعلیقۀ اسفار میگوید این تعبیر «امتداد» بهصراحت نشان میدهد ازنظر صدرا بعد چهارمی بهاسم زمان نیز برای طبیعتهای جسمانی وجود دارد: «هذا صریح فی أنه یرى للطبائع الجرمیة أربعة أبعاد الطول و العرض و العمق و الزمان» (صدرا، 1981–ج: 140). ازنظر تاریخی، اگر محتوای بعد چهارم را مهمتر بدانیم، گفتیم که در صدرا، بهویژه در قیاس با میرداماد، چیز چندان جدیدی وجود ندارد و اگر بهکاربردن صریح تعبیر بعد چهارم نیز ازنظر تاریخی مهم باشد، دراینصورت، نخستین جایی که دیدهایم یک (ظاهراً) چهاربعدگرا بهتصریحِ تمام تعبیر بعد چهار را به کار ببرد، حاشیۀ الهیات شفاء (صدرا) است؛ نه اسفار: «للمتصل الکمی فرد رابع هو الزمان» (صدرا، 1382: 42؛ و نیز ن.ک: نراقی، 1380ش.: 92).
با اینهمه، هنوز با قطعیت نمیتوان گفت منظور از این بعد چهارم و امتداد چهارم همان بعد چهار رایج کنونی و بعد چهار مدنظر کسانی چون محقق طوسی بوده است که میگویند: گذشته در گذشته و آینده در آینده بهنحو ثابتی موجود است. چون میدانیم پیش از صدرا حتی حالگروان نیز بارها و بارها بهتصریح زمان را کمّ متصل غیرقار دانستهاند و گفتهاند: کمّ متصل یا قار است یا غیرقار؛ اگر قار باشد، طول و عرض و عمق است و اگر غیرقار باشد، زمان است. پس اگر به ظاهر عبارت صدرا بنگریم، چیزی بیش از این نمیگوید که چون زمان کمّ متصل و دارای امتداد است و در جهان خارج جسمانی نیز موجود است، پس افزونبر طول و عرض و عمق در جهان خارج جسمانی امتداد و کمّ متصل چهارمی بهنام زمان نیز وجود دارد؛ ولی اینکه این امتداد و کمّ متصل چهارم همان بعد چهار رایج کنونی باشد یا امتداد و کمّ متصل غیرقار رایج که بارها و بارها مدنظر حالگروان بوده است (و تعبیری چون چهاربعدگروی پویا دربارۀ آن میتوان به کار برد، نه چهاربعدگروی ایستای اینشتینی)، اینجا دیگر ظاهر عبارت چیزی نمیگوید. تنها نکتۀ جدیدی که در عبارت صدرا هست، این است که این زمان در ذات و جوهر امور جسمانی است؛ نه خارج از ذات آنها چونان عرض لازم یا عرض مفارق. پس اگر حرکت جوهری را نیز بپذیریم، بعد چهار بودن زمان جوهری هنوز مشخص نیست همان بعد چهار رایج کنونی است یا کمّ متصل غیر قار رایج[ix].
بهعبارتی دقیقتر و هماهنگتر با تعبیرهایی چون امتداد و زمان جوهری در صدرا، اگر حرکت جوهری را نیز بپذیریم، بعد چهار بودن زمان جوهری هنوز مشخص نیست منشأ همان بعد چهار رایج کنونی است یا منشأ همان کمّ متصل غیرقار رایج. توضیح اینکه در عبارت بالا صدرا، گرچه کوتاه و فشرده، میگوید ابعاد سهگانۀ طول و عرض و عمق کمّ متصلاند و بنابراین، عرضاند. این امتدادهای عرضی منشئی در خود جسم دارد. یعنی چون جسم دارای امتداد است و ازاینجهت بدان جسم تعلیمی میگویند، پس میتواند پذیرای امتدادهای عرضی سهگانه (طول و عرض و عمق) باشد؛ بلکه همین امتداد عرضی جسم تعلیمی نیز درنهایت منشئی در کنه ذات خود جسم طبیعی دارد. پس جسم طبیعی در کنه ذات خود نیز دارای امتداد است. البته چون آن ابعاد سهگانه قار و ثابتاند، پس این امتداد ذاتی نهایی نیز که منشأ نهایی و پذیرای اصلی امتداد عرضی است، باید با آن سخیت داشته و بنابراین، قار و ثابت باشد.
امتداد زمانی نیز برپایۀ تنظیر بالا علیالقاعده چنین است: بعدی بهنام زمان، در کنار طول، عرض و عمق، کمّ متصل است و بنابراین، عرض است. این امتداد عرضی غیرقار بهتصریح صدرا درنهایت منشئی در کنه ذات خود جسم طبیعی دارد. یعنی چون جسم طبیعی در کنه ذات خود نوعی امتداد دارد، پس میتواند پذیرای این امتداد عرضی غیرقار و متغیر و ناثابت باشد. اینک برپایۀ تنظیر بالا باید گفت چون بعد زمان غیرقار و متغیر و ناثابت است، پس آن امتداد ذاتی نیز که منشأ نهایی و پذیرای اصلی این امتداد عرضی است، باید با آن سخیت داشته و بنابراین، غیرقار و متغیر و ناثابت باشد. پس زمان و حرکت جوهری که بعد چهارم صدرایی است، با این بیان اصلاً غیرقار و متغیر و ناثابت است؛ بنابراین، آشکارا دیگر ربطی به بعد چهارم رایج کنونی که امر ثابتی است، ندارد؛ مگر اینکه این احتمال پیش آید که شاید صدرا همان امتداد زمانی عرضی را نیز قار و ثابت دانسته است؛ ولی ازآنجاکه نه صدرا و نه حتی چهاربعدگروان پیشاصدرایی، هیچگاه بهتصریح امتداد زمانی عرضی را کمّ متصل قار ندانستهاند، پس این احتمال منتفی است؛ بنابراین، اینکه امروزه در ریشهیابی بعد چهار رایج کنونی معمولاً بیدرنگ به حرکت جوهری پای میفشرند، مبنای درستی ندارد.
کوتاه اینکه کسی میتواند اصلاً مخالف بعد چهار رایج کنونی و حتی حرکت جوهری باشد و با اینهمه زمان را امتداد و بعد چهارم (بهمعنای چهاربعدگروی پویای یادشده) برای امور جسمانی بداند؛ چنانکه نظامالدین سهالوی (د 1161ق.) در نقد و بررسی صدرا درنهایت چنین کرده است: «انّ للجسم إمتدادین: إمتداد قارّ ... و إمتداد غیر قارّ» (سهالوی، 1174ق.: برگ 96).
در ادامه، حتی این احتمال پیش نهاده میشود که نشانههایی وجود دارد که میگوید چهبسا صدرا از بعد چهار رایج در سایر آثار خود عدول کرده باشد! توضیح اینکه میدانیم که معروف است شرح الهدایة الاثیریة از نخستین آثار صدرا است که عمدتاً بهروش فیلسوفان مشائی نوشته شده است و در آن از دیدگاههای خاص صدرا، ازجمله حرکت جوهری، چندان خبری نیست؛ اگر اصلاً خبری باشد. صدرا در شرح الهدایة متوجه شده است که بعد چهار رایج امری قار است و نه غیرقار و بنابراین، شرط اجتماع در وجود در تسلسل زمانی برقرار است. پس اگر گذشته و/یا آینده را نامتناهی بدانیم، چهاربعدگروی دچار تناقضهای بینهایت کمّی میشود («فیجری فیه أکثر البراهین المذکورة فی تناهی الکمیات»)؛ از اینرو، صدرا در این کتاب بهتصریح ازل و ابد زمانی را نمیپذیرد (صدرا، 1422ق.: 131–130؛ و نیز ن.ک: اردکانی، 1375: 244–243)[x].
البته میدانیم صدرا در سایر آثار خود بارها و بارها ازل و ابد زمانی نامتناهی را پذیرفته است و بسیار کوشیده است به اشکالهای مخالفان نیز پاسخ دهد. اگر چنین است، این تناقضگویی صریح صدرا را چگونه میتوان تبیین کرد؟ یعنی یا باید بگوییم صدرا بعد چهار رایج را در همۀ آثار خود پذیرفته است و به پیامد تناهیگرای آن در شرح الهدایة تن در داده است، ولی در آثار بعدی و مهمتر خود این اشکال مهم را بیپاسخ رها کرده و بلکه تلاش دوچندان کرده است تا از ازل و ابد زمانی نامتناهی دفاع نیز بکند! که آشکارا این چیزی جز تناقضگویی صریح نیست و یا اینکه شاید، و بلکه باید، بگوییم صدرا بعد چهار رایج را در همۀ آثار خود نپذیرفته است. یعنی در شرح الهدایة متوجه پیامد تناهیگرای بعد چهار رایج میشود و حتی به آن تن درمیدهد؛ ولی در آثار بعدی و مهمتر خود این پیامد سرنوشتساز را، بهویژه درمورد ابد نامتناهی نمیتواند بپذیرد و ازاینرو، میکوشد در این آثار مهمتر تا میتواند کمتر نامی از بعد چهار رایج به میان بیاورد و آن را در حل دشوارهها نیز به کار نگیرد. برای نمونه، دیدیم برخی اشکال کردهاند که اگر حرکت قطعیه موجود باشد، دراینصورت، اتصال حرکت گذشته به حرکت آینده مستلزم این محال است که موجود به معدوم متصل شود. در شرح الهدایة پاسخ صدرا همان بعد چهار رایج بود: حرکت آینده در زمان آینده معدوم نیست و موجود است؛ ولی صدرا در اسفار، بهجای این پاسخ چهاربعدگروانه به اشکال دشوار بالا، پاسخی پیش مینهد که ظاهر آن حتی تناقضآمیز است:
السابع أن الاتصال بین الماضی من الحرکة و المستقبل منها اتصال بین موجود و معدوم.
و الجواب أن الحرکة و الزمان من الأمور الضعیفة الوجود التی وجودها یشابک عدمها و فعلیتها تقارن قوتها و حدوثها عین زوالها فکل جزء منها یستدعی عدم جزء آخر بل هو عدمه بعینه فإن الحرکة هی نفس زوال شیء بعد شیء و حدوث شیء قبل شیء و هذا النحو أیضا ضرب من مطلق الوجود کما أن للإضافات ضربا من الوجود (صدرا، 1981–ج: 37).
پس مسئله این میشود که چرا صدرا در اسفار همان پاسخ چهاربعدگروانه را تکرار نمیکند و بهجای آن پاسخی پیش مینهد که ظاهر آن چیزی جز تناقض نیست و بههیچروی روشن نیست چگونه میخواهد از دشوارۀ بالا گرهگشایی کند؟ اینک، یک تبیین محتمل معقول این است که او در اسفار متوجه پیامد تناهیگرای بعد چهار رایج هست و نمیتواند به آن تن دردهد و ازاینرو، میکوشد تا میتواند بعد چهار رایج را کمتر در حل دشوارهها به کار بگیرد.
توضیح اینکه اشکال مقارنت با وصف گذشته و تصریح به اشکال موجودنبودن حرکت قطعیه در خارج در سایر آثار صدرا یافت نشد تا مشخص شود در این آثار چه پاسخی به آنها داده است. البته او در اسفار موجودنبودن حرکت قطعیه در خارج را از ابنسینا گزارش میکند؛ ولی نه بهعنوان یک اشکال که بخواهد پاسخی به آن پیش نهد؛ بلکه او گویا اینجا اصل اشکال را تا جایی که به موجودنبودن حرکت قطعیه در خارج مربوط است، تا اندازهای میپذیرد: «قال الشیخ فی الشفاء الحرکة اسم لمعنیین الأول الأمر المتصل المعقول للمتحرک من المبدأ إلى المنتهى و ذلک مما لا حصول له فی أعیان لأن المتحرک ما دام لم یصل إلى المنتهى فالحرکة لم توجد بتمامها و إذا وجدت فقد انقطع و بطل فإذا لا وجود له فی الأعیان أصلا بل فی الذهن ...» (صدرا، 1981–ج: 31). اشکالی که صدرا در این بحث مربوطه به ابنسینا وارد میکند، این است که از کسی مثل او تعجب میکند که چگونه زمان متصل را در خارج موجود میداند، ولی حرکت متصل را نه: «و العجب أن الشیخ ذاهب إلى وجود الزمان المتصل فی الخارج لأنه الذی ینقسم إلى السنین و الشهور و الأیام و الساعات و الحرکة بالمعنى الأول یطابقه و الحرکة عنده محل الزمان و علته فالمعدوم کیف یکون محلا للموجود و علة له» (صدرا، 1981–ج: 33). این اشکال جزئی صدرا نمیگوید که حرکت قطعی بهمعنای دقیق کلمه در خارج موجود است؛ بلکه تنها میخواهد بگوید: اگر زمان متصل در خارج موجود باشد، آنگاه حرکت قطعی نیز در خارج موجود است و اگر حرکت قطعی در خارج موجود نباشد، آنگاه زمان متصل نیز در خارج موجود نیست. اگر میتوانستیم استنباط کنیم که صدرا خود در اینجا زمان متصل بهمعنای دقیق کلمه را در خارج موجود میداند، آنگاه پیامد آن این میشد که صدرا در اینجا حرکت قطعی بهمعنای دقیق کلمه را نیز در خارج موجود میداند.
نکتۀ دیگر اینکه همین اشکال جزئی صدرا به ابنسینا را نیز سبزواری در اینجا در تعلیقۀ خود اینگونه بهچالش میکشد که: ابنسینا زمان متصل را (همچون حرکت قطعیه) در خارج معدوم و تنها در ذهن موجود میداند و بهجای آن زمان منطبق بر حرکت توسطیه و آن سیال را در خارج موجود به شمار میآورد. مهمتر اینکه سبزواری در پی این بحث بهتصریح تمام زمان چونان بعد چهارم را نیز نفی میکند و میگوید چون گذشته و آینده معدوماند، پس زمان متصل نیز معدوم است (صدرا، 1981–ج: 33)[xi]؛ چراکه زمان متصل اگر بخواهد در خارج موجود باشد، بخش گذشتۀ آن باید در گذشتۀ (معدوم) موجود باشد و بخش آیندۀ آن در آیندۀ (معدوم)؛ ولی چون گذشته و آینده معدوماند، پس زمان متصل واقع در آن نیز معدوم است.
با اینهمه، آنچه بحث را تا اندازهای پیچیده میکند، این است که صدرا در ادامه انکار حرکت قطعی در خارج را بهیکمعنا درست میداند و بهیکمعنا نادرست. پس باید دید بهآنمعنایی که صدرا حرکت قطعی را در خارج درست میداند، آیا آن معنا لزوماً به چهاربعدگروی میانجامد یا نه. عبارت او چنین است:
الثالث أن نفی وجود الحرکة بمعنى القطع مطلقا غیر صحیح؛ فکیف حکم بنفیها و الأولى أن یحمل کلامه على أن ما رامه هو نفی أن یکون لوجودها صورة فی الأعیان کوجود الأمور الثابتة المستمرة الذات الغیر المتجددة و یرشدک إلى ذلک قوله لا یجوز أن یحصل بالفعل قائما حیث قید الحصول بالقیام أعنی قرار الذات و ثباتها و کذا قوله و لا یکون لها فی الوجود حصول قائم کما فی الذهن– إذ الطرفان إلى آخره فإن ما فی الذهن منها و إن کان بحسب الحدوث تدریجی الحصول لکنه دفعی البقاء بخلاف ما فی الأعیان منها فإنه تدریجی الحدوث و البقاء جمیعا (صدرا، 1981–ج: 34؛ بسنجید با: صدرا، 1981–ب: 304).
پس اینجا صدرا میگوید حرکت قطعی در خارج اگر بهگونهای ثابت و قارالذات باشد، پذیرفتنی نیست. او در جای دیگر نیز بهتصریح این معنای حرکت را تنها در ذهن و وهم موجود میداند: «... أمر متصل تدریجی قطعی لا وجود له على وصف الحضور و الجمعیة إلا فی الوهم» (صدرا، 1981–ج: 59). وی در عبارت یادشده در بالا همچنین بهتصریح میگوید ذهن، برخلاف جهان خارج جسمانی متغیر، این ویژگی را دارد که آنچه لحظهبهلحظه در آن حادث میشود، بههمانصورت و بهگونهای دفعی باقی میماند و نه بهگونهای تدریجی: «... دفعی البقاء بخلاف ما فی الأعیان منها فإنه تدریجی الحدوث و البقاء جمیعا». اینکه او میگوید برخلاف جهان خارج جسمانی دفعیالبقاء است، این باز نشان میدهد او در دیدگاه نهایی خود در جهان خارج جسمانی بعد چهارم بهمعنای رایج را نمیپذیرد.
ولی حرکت قطعی در خارج اگر بهگونهای ناثابت و غیرقارالذات باشد، ازنظر صدرا پذیرفتنی است. البته امروزه بهروشنی میدانیم جهان خارج جسمانی زمانمند اگر بهگونهای ثابت و قارالذات باشد و گذشته در گذشته و آینده در آینده موجود باشد، بعد چهارم است؛ وگرنه اگر بهگونهای ناثابت و غیرقارالذات باشد و گذشته در گذشته و آینده در آینده موجود نباشد، دراینصورت، آن بعد چهارم نیست. پس امر قطعی خارجی بهآنمعنایی که صدرا در اینجا درصددِ اثبات آن است، چیزی جز کمّ متصل غیرقاربودن حرکت و زمان نیست. (پیشتر دراینباره بیشتر بحث شد) کوتاه اینکه در این مباحث صدرا هیچ عبارت صریحی، همچون وجود گذشته در گذشته و آینده در آینده، بهسود بعد چهارم به کار نبرده است تا بتوان در اینجا چهاربعدگروی را به او نسبت داد[xii].
انکار حرکت قطعی در خارج، اگر بهگونهای ثابت و قارالذات باشد، خود میتواند نمونۀ دیگری باشد دال بر اینکه صدرا برخلاف شرح هدایه دیگر گرایشی به چهاربعدگروی رایج ندارد. توضیح کوتاه اینکه او در اسفار حرکت قار را که معادل بعد چهار رایج است، گاه بهتصریحِ تمام و بلکه با تعبیر شدیداللحنی نیز نفی کرده است:
... فقد انتهت الأعراض فی الخسة إلى عرض نحو حقیقتها و وجودها – نفس التشوق و الطلب و السلوک إلى عرض آخر کیفی أو أینی أو وضعی على سبیل التجزی و التدریج و المهلة فهذا حظ ذلک العرض المسمى بالحرکة من الوجود العینی فإذا ثبت للحرکة وجود فی الفلسفة الأولى أثبت لها هذا النحو من الوجود اللائق بها بحسب الأعیان لا بحسب الأوهام کیف و إثبات نحو آخر من الوجود و هو القار لها هو الجهل المضاد للحکمة (صدرا، 1981–الف: 339).
البته شاید برخی بگویند گرچه صدرا در اینجا در اسفار حرکت قار را بهتصریحِ تمام نفی میکند، متوجه تناقض آن با بعد چهارم نیست؛ پس شاید نتوان این را نشانهای برای عدول از بعد چهارم در اسفار دانست؛ ولی صدرایی که متوجه ناسازگاری بعد چهارم با ازل و ابد نامتناهی است، آیا میتواند متوجه ناسازگاری بعد چهارم با حرکت قار نباشد؟ بهویژه که میدانیم حتی پیش از صدرا نیز مخالفان محقق طوسی بارها یادآور شدهاند که بعد چهارم مستلزم این است که زمان و حرکت قار باشد[xiii]. آیا صدرا صدای مخالفان را نشنیده است؟ یا شنیده است، ولی حتی در آثار مهمی چون اسفار نیز آن را بیپاسخ رها کرده است؟ کوتاه اینکه معقولتر این است که بگوییم صدرا صدای مخالفان را شنیده است و با آنها حتی همراه نیز شده است و ازاینرو، دیگر چندان گرایشی ندارد از بعد چهار در اسفار استفاده کند.
در پایان بگذارید به میزان کارآیی دو راهحل حرکت قطعی قار و حرکت قطعی غیرقار دربرابر اشکالهای یادشده پرداخته شود. حرکت قطعی قار و بعد چهارم رایج اگر پذیرفته شود، اشکالها پاسخ داده میشود. چون گذشته بهدلیل قاربودن بیاشکال در گذشته موجود است و آینده نیز بهدلیل قاربودن بیاشکال در آینده موجود است، پس دیگر اشکالهای یادشده وارد نخواهد بود؛ ولی حرکت قطعی غیرقار صدرا اگر پذیرفته شود، اشکالها هنوز پاسخ داده نشده است. چون گذشته بهدلیل غیرقاربودن نمیتواند در گذشته موجود باشد و آینده نیز بهدلیل غیرقاربودن نمیتواند در آینده موجود باشد، پس اشکالهای یادشده هنوز وارد است. مثلاً میتوان گفت: گذشته معدوم است و آینده نیز. پس زمان باید بهصورت زمان حال و «آن» موجود باشد و اشکالهای جوهر فرد را بر دوش کشد. یا باز مثلاً میتوان گفت: چون گذشته و آینده هر دو معدوماند، پس حرکت قطعی غیرقار اگر در خارج موجود باشد، اتصال معدوم به معدوم پدید میآید. آشکارا اتصال معدوم به معدوم نه معنای محصلی دارد و نه میتواند وجود چیزی را در خارج اثبات کند؛ پس حرکت قطعی غیرقار اصلاً در خارج اثبات نمیشود که بخواهد مشکلی را حل بکند. بههمینسان اشکالهای دیگر یادشده نیز با راهحل صدرا هیچ پاسخی نمییابند.
ازآنجاکه صدرا در سایر آثار خود بهصورت پراکنده و هراَزگاهی از معیت دهری سخن میگوید، پس شاید اشکال شود او هنوز از دیدگاه پیشین خود برنگشته است؛ ولی وجود معیت دهری در سایر آثار او بههیچروی بهسادگی چهاربعدگروی رایج را در این آثار اثبات نمیکند؛ چون دهر معمولاً بهمعنای چیزی است که در طول زمان و محیط به زمان است و گویا بهمنزلۀ علت زمان و امور زمانمند است. این دهر نسبتی با چهاربعدگروی رایج ندارد و از گسترۀ پژوهش حاضر نیز خارج است؛ پس دهر درصورتی همان چهاربعدگروی رایج است که بهمعنای چیزی باشد که در درون زمان و امور زمانمند است، نه بیرون آن و چونان چیزی در طول و محیط به آن. باتوجهبه این نکته، اینک میگوییم عبارتهای صدرا درمورد دهر اگر بهتصریح بهمعنای درون زمانی باشند، میتوانند مشکلساز باشند؛ ولی مضمون دهری که صدرا از آن سخن میگوید، معمولاً درست همان دهر محیط و نه دهر درونزمانی است (صدرا، 1981–ﻫ.: 49؛ صدرا، 1981–ج: 144 و 147؛ صدرا، 1366ش.–الف: 8؛ صدرا، 1366ش.–ب: 78).
برای نمونه، در همان شرح الهدایة نیز که صدرا بهتصریحِ تمام چهاربعدگرا است، دهر را بههمانصورتِ دهر طولی محیط (و نه دهر درونزمانی) مطرح میکند و گاهی نیز مانند حالگروان پیشین تنها میگوید نسبت ثابت به متغیر دهر نامیده میشود:
... أن نسبة الباری إلى جمیع الموجودات نسبة واحدة هی المعیة الغیر الزمانیة و لا تجدد و لا تعاقب للزمانیات بالنسبة إلى الباری القیوم فکأنها یوجد بالنسبة إلیه تعالى مرة واحدة أما مبدعاتها فلا فی زمان، و أما کائناتها فکلا فی زمانه فیعبر عن نسبته تعالى إلى المبدعات بالسرمد و عن نسبته إلى الکائنات المتغیرة بالدهر ... أن المتجددات بحسب الزمان من الحوادث و غیرها مجتمعات فی وعاء الدهر المحیط بالزمان و ما معه و فیه (صدرا، 1422ق.: 28–27).
چنانکه دیده میشود، صدرا حتی این تعبیر را دارد که گویا امور زمانی همگی یکباره از او پدید میآیند. اگر کسی چهاربعدگرا باشد، نباید چنین تعبیری به کار ببرد؛ چراکه در چهاربعدگروی امور زمانی واقعاً همگی یکباره از او پدید میآیند؛ نه اینکه صرفاً گویا چنین باشد. پس کوتاه اینکه این دهر پیشتر در ابنسینا و دیگران نیز وجود داشته است[xiv]؛ بنابراین، همانطور که نمیتوان آنها را چهاربعدگرای صریح دانست، صدرا را نیز برای تعبیر معیت دهری نمیتوان چهاربعدگرای صریح دانست. اگر هم گاه و بهندرت عبارتهای صدرا دربارۀ دهر بهتصریح بهمعنای درونزمانی باشند، تبیین معقول این است که میرداماد در آثار خود بسیار از دهر سخن گفته است و صدرا نیز که شاگرد او بوده است، هراَزگاهی به نقل برخی از سخنان استاد خویش میپردازد بیآنکه همۀ آنها را قبول داشته باشد (برای نمونه، ن.ک: صدرا، 1981–ب: 51–50).
گاه نیز عبارتهای صدرا دربارۀ دهر، که امروزه آن را به چهاربعدگروی تفسیر میکنند، چندان روشن نیست بهمعنای درونزمانی است یا طولی. مثلاً صدرا در تعلیقه بر الهیات شفا، در بحث دشوارۀ تقدم و تأخر امور زمانی مینویسد:
... فأجزاء الزمان کلّها موجودة فی الدهر معا على نعت الاتصال الوحدانی، کما حقّق فی موضعه؛ فإنّ وحدتها الوجودیة الاتصالیة لا تنافی تجدّدها و تعاقبها و مضیها و استقبالها. فإذا جاز کونها واحدة بالاتصال، فلیجز کونها معا فی الوجود؛ فکما لا یمکن وحدتها التی هی عین وجودها إلّا هذا النحو من الوحدة، فاجتماعها فی الوجود و معیتها أیضا لا یمکن إلّا بنحو التقدم و التأخر (صدرا، 1382: 687–686).
شاید برخی بخواهند این معیت دهری را بهمعنای درونزمانی تفسیر کنند و بنابراین، آن را همان چهاربعدگروی رایج بدانند؛ بهویژه که بحث دربارۀ تقدم و تأخر امور زمانی در همین جهان زمانی است؛ ولی درست در همینجا نیز قرائنی وجود دارد که بیشتر برخلاف این برداشت است. مثلاً صدرا درست در همینجا بیدرنگ پس از این راهحل مینویسد این معیت یک معیت غیرزمانی است: «... فهی مع قبلیاتها و بعدیاتها الزمانیة واقعة کلّها فی وعاء الدهر مرّة واحدة غیر زمانیة، موجودة بوجود واحد دفعی دفعة دهریة» (صدرا، 1382: 687). آیا امور زمانمند در درون جهان زمانی دارای معیت غیرزمانیاند؟ آشکارا این معنای محصلی ندارد.
مهمتر اینکه درست پس از این دشوارۀ تقدم و تأخر امور زمانی، صدرا دشوارۀ علم به آیندۀ معدوم را پیشمیکشد و در حل آن نه راهحل چهاربعدگروانه، بلکه راهحل رایج حالگروان را پیشمینهد:
و أمّا قوله: و نحن عالمون بالقیامة و العلم نوع من الإضافة، فیجب أن یکون العالم بالقیامة موجودا مع القیامة و لیس کذلک؛ هذا خلف.
فالجواب عنه أنّ المعلوم بالذات فی کل علم هو الصورة الحاضرة عند القوة العالمة ... (صدرا، 1382: 688).
پس سیاق عبارت و این راهحل اخیر علیالقاعده[xv] نشان میدهد منظور صدرا از معیت دهری همان آینده در آینده (و گذشته در گذشته) نبوده است؛ وگرنه اینجا به این راهحل حالگروانه نیازی نیست. اگر منظور صدرا از معیت دهری همان چهاربعدگروی بوده باشد، آینده در آینده و قیامت در قیامت موجود است. پس اضافه و حیثالتفاتی علم به آیندۀ معدوم (و گذشتۀ معدوم) هیچ مشکلی نخواهد داشت. پس نیازی نیست همچون ابنسینای حالگرا، متعلق علم به آینده را تنها همان صورت ذهنی بداند.
گفته شد که گرچه صدرا امروزه در جهان اسلام معروفترین اندیشمندی است که بسیاری بعد چهارم را در آثار او ریشهابی میکنند، بعد چهار رایج در آثار او چندان موردبحث نیست و حتی پیشتر در آثار گذشتگان نکاتی وجود داشته است که در او نیست. او تنها در شرح الهدایة به تلخیص و بهنوعی تکرار بعضی از نکات میرداماد پرداخته است. بهجز شرح الهدایة، او در سایر آثار خود به بعد چهار رایج نپرداخته است؛ بلکه قرائن نشان میدهد او از بعد چهارم پیشینیان (که محتوای آن همان چهاربعدگروی ایستای نسبیت اینشتین است) عدول کرده است.
نکتۀ دیگر در صدرا بهکاربردن تعبیر «امتداد» بهمعنایی ظاهراً جدید درمورد طبیعتهای جسمانی بود: «... فللطبیعة امتدادان». علامه طباطبایی میگوید این تعبیر «امتداد» بهصراحت نشان میدهد ازنظر صدرا بعد چهارمی بهاسم زمان نیز برای طبیعتهای جسمانی وجود دارد. گفته شد که منظور از این بعد چهار و امتداد چهارم همان بعد چهار رایج کنونی و بعد چهار مدنظر کسانی چون محقق طوسی نیست؛ چون میدانیم پیش از صدرا حتی حالگروان نیز بارها و بارها بهتصریح زمان را کمّ متصل غیرقار دانستهاند. پس اگر به ظاهر عبارت صدرا بنگریم، چیزی بیش از این نمیگوید که چون زمان کمّ متصل و دارای امتداد است و در جهان خارج جسمانی نیز موجود است، پس افزون بر طول و عرض و عمق در جهان خارج جسمانی امتداد و کمّ متصل چهارمی بهنام زمان نیز وجود دارد؛ ولی اینکه این امتداد و کمّ متصل چهارم همان بعد چهار رایج کنونی باشد یا امتداد و کمّ متصل غیرقار رایج، اینجا دیگر ظاهر عبارت چیزی نمیگوید. تنها نکتۀ جدیدی که در عبارت صدرا است، این است که این زمان در ذات و جوهر امور جسمانی است؛ نه خارج از ذات آنها چونان عرض لازم یا عرض مفارق. پس اگر حرکت جوهری را نیز بپذیریم، بعد چهار بودن زمان جوهری هنوز مشخص نیست همان بعد چهار رایج کنونی است یا کمّ متصل غیرقار رایج. بهعبارتی دقیقتر، اگر حرکت جوهری را نیز بپذیریم، بعد چهار بودن زمان جوهری هنوز مشخص نیست منشأ همان بعد چهار رایج کنونی است یا منشأ همان کمّ متصل غیرقار رایج؛ چه، بعدی بهنام زمان که کمّ متصل غیرقار و عرض است، بهتصریح صدرا منشئی در کنه ذات خود جسم طبیعی دارد. اینک، چون آن امتداد زمانی غیرقار و متغیر و ناثابت است، پس این امتداد ذاتی نیز که منشأ و پذیرای آن امتداد عرضی است، باید با آن سخیت داشته و بنابراین غیرقار و متغیر و ناثابت باشد. پس زمان و حرکت جوهری که بعد چهارم صدرایی است (و محتوای آن ازجهت پذیرش اصل تغیّر مانند چهاربعدگروی پویای فیزیک کلاسیک است) با این بیان اصلاً غیرقار و متغیر و ناثابت است؛ بنابراین، آشکارا دیگر ربطی به بعد چهارم رایج کنونی (و چهاربعدگروی ایستای نسبیت اینشتین) که امر ثابتی است، ندارد. پس اینکه امروزه در ریشهیابی بعد چهار رایج کنونی معمولاً بیدرنگ به حرکت جوهری پای میفشرند، مبنای درستی ندارد.
بلکه در ادامه حتی گفته شد که صدرا از بعد چهار رایج در سایر آثار خود عدول کرده است. پس کوشش بر آن بود که این عدول بررسی شود. برای نمونه، نشان داده شد صدرا در شرح الهدایة متوجه شده است که بعد چهار رایج امری قار است و نه غیرقار و بنابراین، شرط اجتماع در وجود در تسلسل زمانی برقرار است. پس اگر گذشته و/یا آینده را نامتناهی بدانیم، چهاربعدگروی رایج دچار تناقضهای بینهایت کمّی میشود؛ ازاینرو، صدرا در این کتاب بهتصریج ازل و ابد زمانی را نمیپذیرد. البته میدانیم صدرا در سایر آثار خود بارها و بارها ازل و ابد زمانی نامتناهی را پذیرفته است. ناچار باید گفت صدرا بعد چهار رایج را در سایر آثار خود نپذیرفته است. کوتاه اینکه غیر از شرح الهدایة صدرا هیچ عبارت صریحی، همچون وجود گذشته در گذشته و آینده در آینده، بهسود بعد چهار رایج به کار نبرده است تا بتوان چهاربعدگروی رایج را به او نسبت داد.
[1] Fourth Dimension
[2] Eternalism
[3] Presentism
[4] coexist
[5] fixed events
[6] simultaneous events
[7] objectively
[8] now
[9] evolution
[10] dynamic
[11] static
[12] more objective picture of reality
[i]) و منها أنه لو کانت الحرکة المتصلة القطعیة موجودة یلزم من اتصال الماضیة منها بالمستقبلة اتصال الموجود بالمعدوم.
[ii]) ولی خواهیم دید که صدرا در اسفار، بهجای این پاسخ چهاربعدگروانه به اشکال دشوار بالا، پاسخی پیش مینهد که ظاهر آن تناقضآمیز است.
[iii]) و منها أن الماضی من الحرکة لو کان موجودا فأما أن یراد أن وجوده مقارن لوصف المضی فیلزم أن یکون موجودا و معدوما إذ لا معنى للمضی إلا الانقضاء و إن کان مقارنا لوصف الحضور ثم زال الوجود بزوال الحضور فیلزم أن یکون موجودا فی آن، فما لا یکون موجودا فی آن لا یکون موجودا فی الماضی و علیه یقاس مقارنة الوجود للاستقبال.
[iv]) الحرکة بمعنى القطع لا تتصف بالوجود العینی قبل الوصول إلى الغایة و لا حال الوصول إلیه لما مر و لا بعده کما لا یخفى.
[v]) اینجا سیاق عباراتها بهگونهای است که از این سخن صدرا میتوان برداشتی چهاربعدگروانه کرد؛ چه، در همینجا بارها به وجود گذشته در گذشته و آینده در آینده پای فشرده میشود.
[vi]) پس در اینجا صدرا نیز، بهتبع میرداماد، بهتصریح حرکت قطعیه در جهان خارج را بهدرستی به بعد چهارم گره زده است. با اینهمه، خواهیم دید صدرا در جای دیگر، در اسفار، حرکت قار را بهتصریحِ تمام نفی کرده است.
[vii]) نگارنده در مقالۀ «پیشینۀ بُعد چهارم پیش از فلسفۀ صدرایی» مفصّل به بررسی چهاربعدگروی طوسی و شارحان او پرداخته است.
[viii]) ... فالزمان عبارة عن مقدار الطبیعة المتجددة بذاتها من جهة تقدمها و تأخرها الذاتیین کما أن الجسم التعلیمی مقدارها من جهة قبولها للأبعاد الثلاثة فللطبیعة امتدادان و لها مقداران أحدهما تدریجی زمانی یقبل الانقسام الوهمی إلى متقدم و متأخر زمانیین و الآخر دفعی مکانی یقبل الانقسام إلى متقدم و متأخر مکانیین.
[ix]) درواقع، خود علامه طباطبایی در تعلیقۀ اسفار تصریح دارد که حرکت قطعی بهمعنای بعد چهار رایج تنها در ذهن است؛ ولی آن حرکت قطعی که بهمعنای بعد چهار غیرقار است، در خارج هم هست: «إن الحرکة لها اعتبار دفعیة الحصول و هی الحرکة التوسطیة و اعتبار تدریجیة الحصول و هی الحرکة القطعیة إن لوحظت من حیث البقاء تدریجیة أیضا کالحدوث کانت موجودة فی الأعیان و إن لوحظت من حیث البقاء دفعیة کانت غیر موجودة إلا فی الذهن» (صدرا، 1981–ج: 34).
[x]) ... و لما ثبت أن الزمان من عوارض الحرکة و الحرکة من عوارض الجسم فالقول فی الجسم و الحرکة کالقول فی الزمان، و هذه إحدى الشبهات للقائلین بقدم العالم و یمکن دفعها ... بأن یقال:
... أن الزمان لما کان أمرا متصلا موجودا فی الخارج کما بینا فیجری فیه أکثر البراهین المذکورة فی تناهی الکمیات من التطبیق و التضایف و الوسط و الطرف و الحیثیات و الاعتذار بعدم وجود أجزائه مجتمعة غیر مجد فی نفی جریان تلک البراهین لأنه و إن لم یجتمع أجزاءه فی حدّ واحد و لم یحضر بعضها عند بعض فی مدارک المحبوسین فی مطمورة الزمان المسجونین عن سجن المکان لکنها فی الواقع موجودة بوجود واحد شخصی و بالنظر إلى المبادىء العالیة على الزمان و المکان و ما هو أعلى منها مجتمعة التحقق متوافقة الحضور إذ لا فقد و لا غیبة هناک إلا للأمور المستحیلة بل کل ما یکون وجوده تدریجیا بالقیاس إلى زمانی فهو دفعی بالقیاس إلى المراتب الرفیعة، و کذلک کل ما هو غائب عن مکانی فهو حاضر عندهم، فالتجدد و التصرم و الحضور و الغیبة إنما یتحقق فی الزمانی و المکانی بالنسبة إلى زمانی آخر و مکانی آخر. و أما بالنسبة إلى القدوس الحق و ضرب من ملائکته فلا یتصور شیء منها بوجه من الوجوه فإذا کان الزمان فی الواقع و بالقیاس إلى المفارقات و الحق الأول وجودا متصلا قارا فلا مجال لمنع جریان تلک البراهین.
دربارۀ امتناع ازل و ابد و تسلسل زمانی نامتناهی، پیش از صدرا ادعای کمابیش مشابهی در دوانی یافت شد:
... و السلسلة غیر المتناهیة المفروضة هاهنا، و إن لم تکن موجودة مجتمعة، فهی موجودة متعاقبة، فإن جمیع الحوادث موجودة فی جمیع الأزمنة، بمعنى أن کل واحد من آحادها موجود فی جزء من تلک الأزمنة. و الوجود أعم من أن یکون فی الآن أو فی الزمان. و الوجود فی الزمان أعم من أن یکون على سبیل الاجتماع، أو على سبیل التعاقب.
بل للوجود عند الفلاسفة فرد آخر ینسبونه إلى الدهر، فإنهم یقولون: إن المبادئ العالیة موجودة فی الدهر، و الدهر وعاء الزمان. فالوجود فی الزمان على سبیل التعاقب، نحو من الوجود الخارجى، فإخراجه من الوجود الخارجى تحکم (دوانى، 1423ق.: 51).
[xi]) أقول کما أن الحرکة قسمان کذلک الزمان أحدهما منطبق على الحرکة القطعیة و هو مثلها غیر موجود إلا فی النفس و الآخر منطبق على الحرکة التوسطیة و هو الآن السیال و هو موجود مثلها و ما قال الشیخ بوجوده هو هذا و کیف یکون الزمان بالمعنى الأول موجودا و الماضی معدوم و المستقبل لم یوجد بعد و لا فرق فی ذلک بین ما کان ماضیه و استقباله أحقابا و ما کانا حالا عرفیا فلا وجود إلا للتوسط و الآن السیال الذی هو روح الزمان و أما الآن الذی هو طرفه فلیس بموجود و أما وجود الزمان بمعنى مقدار القطع فهو بمعنى أن له منشأ انتزاع و بهذا صح انقسامه إلى الساعات و الأیام و غیرها و قد علمت أن هذا أیضا قسم من الوجود و کثیرا ما یختلط ما فی الحس المشترک و ما فی الخیال بما فی الخارج.
[xii]) بههرروی، با اینکه اشکال مقارنت با وصف گذشته و تصریح به موجودنبودن حرکت قطعیه در خارج چونان یک اشکال در سایر آثار صدرا یافت نشد، او در اسفار در یک مورد اشکالی پیش میکشد و دربرابر آن پاسخی پیش مینهد که ازجهاتی شبیه مباحث یادشده است:
فإن قلت لو صح وجود الجسم فی آن فهو عند کونه فیه إما متصف بالحرکة أو بالسکون إذ لا یمکن خلوه عنهما جمیعا و الاتصاف بکل منهما یقتضی مقارنة الزمان لأن کلا منهما زمانی فیلزم کون الجسم مقارنا للزمان عند کونه مفارقا عنه و هو محال.
قلت یمکن الجواب عنه بوجهین– الأول أن نختار الشق الأول و نقول إن الجسم المتحرک کالفلک مثلا یتصف فی کل آن من الآنات المفروضة فی زمان حرکته بأنه متحرک أی متصف بالحرکة و هذا بحسب المفهوم أعم من أن یکون حرکته واقعة فی نفس ذلک الآن أو فی الزمان الذی هو حد من حدوده فإن قولنا هذا الجسم متحرک فی الآن أو متصف بالحرکة فی الآن یحتمل وجهین– أحدهما أن قولنا فی الآن یکون قیدا و ظرفا للاتصاف بالحرکة.
و ثانیهما أن یکون قیدا و ظرفا لنفس الحرکة لا للاتصاف بها.
فالأول لا یستدعی أن یکون وجود الحرکة فی الآن و لا السکون و إن کان معناه سلب الحرکة عما من شأنه أن یکون متحرکا و ذلک لأن نفی الحرکة فی الآن إذا کان قیدا للمنفی أی الحرکة لا یستلزم أن یکون النفی و الرفع فیه حتى یلزم منه کون السکون فی الآن لأن رفع المقید إما برفع ذاته المقیدة أو برفع قیده فیکون رفعه أعم من رفع کل منهما و العام لا یوجب الخاص فیجوز أن یتحصل رفع الحرکة فی الآن بوجود الحرکة لا فی الآن بل فی الزمان الذی هو طرفه لصدق رفع الحرکة فی الآن علیه (صدرا، 1981–د: 242–241).
در اینجا صدرا گویا در صدد است همچون محقق طوسی بهیکمعنا وجود «آن» را نفی کند و بگوید جسم گرچه موجود است، ولی در «آن» موجود نیست؛ ولی اگر در آن موجود نیست، کجا موجود است؟ در گذشته و آینده موجود است؟ صدرا بهتصریح چنین مطلبی نمیگوید؛ چنانکه ابنسینا نیز گاه تصریح داشته است که موجودبودن برای امور جسمانی و متحرک اعم از این است که در «آن» باشد یا غیر «آن» (و معنای غیر «آن» را نیز البته مشخص نکرده است). کوتاه اینکه همانطور که آنجا نمیتوان چهاربعدگروی را به ابنسینا نسبت داد، اینجا نیز نمیتوان بهتصریح چهاربعدگروی را به صدرا نسبت داد. پس شاید منظور صدرا همان پاسخ رایج و البته مبهمِ ابنسینا بوده باشد (بسنجید با: صدرا، 1981–ج: 35–34).
[xiii]) برای نمونه علامه حلّی میگوید: اگر گذشته و آینده در جای خود موجود باشند، قار خواهند شد، نه غیرقار (حلّی، 1421ﻫ.: 257).
[xiv]) در یک مورد در تعبیر صدرا اندکی تفاوت دیده میشود: «معیة ثابت لمتغیّر لا من حیث تغیّره بل من حیث ثباته أو وجوده مطلقا هو المعبّر عنه ب«الدهر» کنسبة العقل إلى الفلک» (صدرا، 1382: 710). صدرا در اینجا این را افزوده است که «... بل من حیث ثباته أو وجوده مطلقا». نگارنده در مقالههای جداگانهای نشان داده است که نزد صدرا متغیر در تغیر خود دارای دو حیثیت است: حیثیت تغیر و حیثیت ثبات؛ یعنی ثبات در همین تغیر!
[xv]) اندکی در تعبیرها احتیاط شد؛ چراکه صدرا در همینجا این تعبیر را نیز دارد: «... و قد علم أنّ أجزاء الزمان لکونها متصلة باتصال واحد فهی واقعة معا فی الوجود معیّة تلیق بها و تمکنها و تناسب نحو وجودها الضعیف المتجدد المتصرم» (صدرا، 1382: 688). نگارنده در مقالههای جداگانۀ یادشده دربارۀ یک معیت دهری شگفتانگیز درونزمانی در صدرا مفصّل بحث کرده است.